بالاخره جواب دادن به کامنتهای قبلی تموم شد و من فرصت کردم بیام بنویسم این روزها زندگی میگذره ولی شده حکایت این جمله که چون بگذرد جگر خون شود
میتونم به جرات بگم که سفر خیلی خوش گذشت . این به جرات رو بعد از سبک سنگین کردن خوبیها و بدیهاش میگم
تجربه خوبی بود میشه گفت آرامش بود و.... در کل خوش گذشت
حالا بماند که از وقتی برگشتیم شده همون حکایت جگر خون و باید مرتب بگم این نیز بگذرد . تو شرایطی که جدای خیلی از مسائل ، پدر شوهر به خاطر یک مشکلی باید عمل بشه (البته خدا رو شکر عمل سخت و سنگینی نیست ولی خوب عمل محسوب میشه ) و همه به خاطر این موضوع نگران هستند و هر کی استرسش رو یک طوری نشون میده و مادر شوهر هم با با پیله کردن به من
حرف هم بهش بزنیم میگه من اعصابم خورده من نگرانم
ما هم مثلا متوجه نمیشیم که نگرانی ایشون از مشکلاتی هست که خواهر شوهرها زحمت میکشند با حرفهاشون بوجود میارند
تو شرایطی که خانوم اولی هم متاسفانه اوضاع مناسب تری برای تهدید دوباره و این که حتما تهدیدش رو عملی میکنه ، پیدا نکرده . همسر هم که میگه من فعلا فقط نگران بابا هستم هر کی هر کاری دلش میخواد بکنه برام مهم نیست حرف من همونه که گفتم .برای من هم که اس ام اس ها رسید و طبق قولی که به خودم داده بودم این بار دیگه نه سکوت کردم و نه واکنش مثبت نشون دادم . واکنش منفی ام جواب دادن به اس ام اس ها بود . البته چشم نخوریم هر دوتامون جانب ادب رو در نوشتن رعایت کردیم ولی میدونم الان اعصاب هر دوتامون هم از این اس ام اس کاری خورد هست
نمیفهمم چه فایده ای داشت که دوباره برای من اس ام اس بفرسته . شاید فکر کرد باز هم حسنا طبق عادت همیشگی سکوت میکنه . برای من کاری نداشت که سکوت کنم و حتی نخونم و جواب ندم . حتی به راحتی میتونستم تلفنم رو خاموش کنم و برای مدتی یک خط دیگه استفاده کنم . ولی به این نتیجه رسیدم که همیشه و در هر شرایطی سکوت کردن، این فکر رو بوجود میاره که حتما نقطه ضعفی هست و وظیفه ای . به همین دلیل این کار رو نکردم . بگذریم
باز هم تو شرایطی که شنبه شب همسر با توپ پر تشریف آورد خونه و بهانه ای پیدا نکرده بود برای تخلیه استرس ، پیله کرده بود به لجبازی من برای شمال رفتن و هر چقدر هم دلش خواست داد و بیداد کرد . انقدر خسته بودم و بیحوصله که حتی جوابش رو هم ندادم هر چند خودش هم فهمید که الکی بهانه میگیره و بعد هم خودش خوب شد و اعتراف هم کرد از جای دیگه ناراحت بوده ولی باز هم چه فایده که گوش من پر شده بود از داد بیداد الکی و و تا تونسته بودم تو اتاق گریه کرده بودم و منتظر بودم بس کنه
همه اینها به کنار من موندم این مسافرت رفتن من به ح...ر*است محترم اداره چه ارتباطی داشت که بنده رو احضار فرمودند و سوال جواب میکردند .خبرها بهم رسید که کی رفته پشت سر من حرف زده ولی باز هم نفهمیدم مسافرت رفتن جرم محسوب میشه به تازگی که اینطوری میگفتند ؟ موضوع که حل شد و مشکلی برای من پیش نیومد .ا ز اونجایی که اون کسی که خبر رو به من داد تاکید کرد که بین خودمون بمونه و من اگر برم بگم معلوم میشه کی به من خبر داده ، من موندم الان چطوری به گوش اون خانوم خبر چین برسونم که من میدونم تو بودی
این یکی رو باید براش پست بنویسم و کامل بگم چون شدیدا در پی راهکار میگردم براش
حالا تو این شرایط من میخوام بشینم از مسافرت بنویسم . چون قول داده بودم یعنی اگر آدم خجسته دل میخواین ببینید خودم اینجا هستم میتونید نگاه کنید
این بار متفاوت مینویسم . دوست دارم نوشتن از مسافرتم خصوصی باشه . اصلا هم نمیخوام بگم که رمز رو فقط به یک عده خاص میدم و فقط به وبلاگ دارها میدم و یا شرایط دارم و اینها . دوست ندارم عمومی باشه فقط همین. برای دوستانی که تو لینک وبلاگم هستند که میرم و مینویسم . برای بقیه هم تا جایی که یادم بیاد میرم و مینویسم .ولی اگر خودتون هم زحمت بکشید و آدرس وبلاگ رو بگذارید برام ممنون میشم
. هر کی هم خواست بخونه میتونه ایمیل بنویسه برام . فقط بیزحمت ایمیل رو تو متن نظر ننویسید و تو قسمت ایمیل نظرات بنویسید که وقتی من جواب مینویسم مسقیم ارسال بشه به ایمیلتون . اگر توی متن بنویسید که شرمنده میشم چون فرصت ندارم یکی یکی ایمیل بزنم . اگر هم ایمیل رو اشتباه بنویسید که ارسال نمیشه خود به خود . به همین دلیل اگر دوست داشتید ، بیزحمت دقت کنید درست باشه
یک مورد دیگه هم این که بیزحمت ایمیل درست خودتون رو بنویسید و از این ایمیلهای 1234 تو یاهو درست نکنید چون کاملا مشخص هست که برای چه منظوری ساخته شده
در هر حال دوست دارم مثل همیشه این بار هم لطف کنید و محبت خودتون رو شامل حال من کنید .
رمز رو هم صبر کنید بعد از نوشتن پستم براتون بفرستم . الان یک مقدارش رو نوشتم و چون طولانی هست نصفه مونده و باید بین همه کارهای اداره و دلمشغولیهای دیگه فرصت کنم هر بار تکه تکه بنویسم تا تموم بشه .
این قسمت رو هم قرمز بنویسم که کاملا خونده بشه و صد البته فهمیده هم بشه
کسانی که مشکلات فکری دارند لطف بفرمایند و روح و روان خودشون رو در معرض آسیب بیشتر قرار ندن و نیان ایمیل خودشون رو برای رمز بذارن . چون به نفع خودشون و ذهنشون هست که نخونند
. اگر هم نمیتونند تاب بیارند و حتما میخوان خودشون رو با خوندن از خوش بودن و شاد بودن دیگران ناراحت و غمگین کنند و با خوندن از زندگی دیگران بر سر و سینه بکوبند و خودشون رو کبود و زخمی کنند ، که خود دانند .من که نمیتونم به زور به این افراد بگم بیزحمت خود آزاری نداشته باشید . حتما دوست دارند به خودشون ضربه بزنند
. هنوز پست رو ننوشته توی کامنتها مشغول کوفتن به سینه هستند که البته خودشون رو اذیت میکنند .
هر آدمی هم بیاد رمز بگیره و بخونه و بعد به این فکر کنه که نوشته خصوصی رو باید عمومی کرد ، باید رمز رو به دیگران داد ، باید کپی گرفت و برد جای دیگه گذاشت ، باید مشکلات فرو خفته درونی رو آشکار کرد ، اصلا باید رمز رو باز کرد و برد عمومی گذاشت که شدیدا مشخص میشه علاوه بر معلوم الحال بودن مشکلات دیگه هم داره . همانا نداشتن تربیت و شعور اجتماعی و صد البته یاد نگرفتن این نوع تربیت در محیط خانواده .
تاکید میکنم انجام دادن این کار برای یک عده چیزی نیست جز به نمایش گذاشتن عدم شعور اجتماعی و تاب نیاوردن و دریدن گریبان خویشتن . وگرنه اگر آدم شخصیت فردی و اجتماعی درستی داشته باشه و روح و روانش درگیر نباشه ، نوشته های عمومی دیگران رو هم محترم میشماره چه برسه به خصوصی . معمولا عقل آدمهای سالم و شعور درونی و اجتماعیشون این قضیه رو به راحتی درک میکنه که وقتی یک نوشته ای در وبلاگ یک فردی عمومی هم هست نباید کپی برداری کرد حتی اگر شخص این موضوع رو نگفته باشه . ولی امان از آدمهایی با شخصیت اجتماعی و درونی و خانوادگی نا سالم . این افراد کار کپی کردن از عکس و نوشته دیگران براشون افتخار هم محسوب میشه .
ببخشید زیاد تاکید کردم چون ظاهرا بعضی ها نظرات همه دوستان رو در پست صحبتی با دوستان عزیزم ، نخوندند و هنوز تمایل دارند گریبان مبارک رو بدرند .
برای بار دوم باید این مصرع حافظ رو هم بنویسم که یک کلام گفته گو سر و خشت و انگار دنیایی از صحبت توش هست و چه زیبا با یک جمله وصف حال بعضی افراد رو گفته
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت