این روزها از اون روزها هست که باز هم حکایت رفتن به غار تنهایی شده و باید بگم حوصله خودم رو هم ندارم
حس میکنم بهتر هست من دیگه تو نوشته هام نگم که میام مینویسم یا میام موضوعی رو میگم چون روزهایی هست که واقعا خودم هم نمیدونم حرفی که میزنم برای نوشتن تو وبلاگ میتونم انجام بدم یا نه .
نه که حرفی نداشته باشم انقدر حرف دارم و ماجرا و درد دل که اگر قرار به گفتن باشه تبدیل میشه به پستهای طولانی ولی هر وقت میام بنویسم با خودم میگم نه این رو نمیگم چه فایده داره گفتنش . یا اون رو بگم باید جریان قبل ترش که اتفاق افتاده رو هم بگم و ... همینطور میشه که اصلا صفحه رو میبندم . بگذریم
برای این که دوباره مثل دفعه قبل نشه که مدتی نمینوشتم اومدم این پست رو بنویسم . بگم که درگیر مشکل جدیدی هستم که به شدت فکرم اعصابم احساساتم و روح و روانم رو درگیر خودش کرده . مشکلی که شاید بشه گفت میگذره ولی داره به خون دل میگذره
. دست باعث و بانیش درد نکنه و امیدوارم حداقل خودش در آرامش باشه و اول از همه اعصاب خودش رو متشنج نکرده باشه تا بتونه برای دیگران هم مشکل ایجاد کنه .
مشکل رو همسر برای من ایجاد نکرده و خودش هم به نوعی درگیرش هست ولی چه میشه کرد که اون هم ظاهرا مثل من کنترلی روی رفتار و افکار و عملکرد دیگران نداره.
خواهش میکنم نیاین بگین مبهم نوشتی و چی شده چی نشده .اگر قرار به حرف زدن باشه ترجیح میدم بعد از این که مشکلم رو حل کردم بگم .نه الان
اگر دوست داشتین برام دعا کنید . من این روزها رو میگذرونم . من این مشکل رو حل میکنم . به بهترین نحو . طوری که دیگه به خودشون اجازه ندن و این فرصت رو نداشته باشند که ذره ای تو زندگی من تاثیر بذارن . این قول رو به خودم دادم و حتما این کار رو میکنم
نمیدونم باز هم تند تند بیام بنویسم یا نه . اگر هم بنویسم از روزمره گیها خواهد بود و خبر دادن از حال و روز خودم . نه مشکلات . برای تک تکتون شادی و خیر و سلامت میخوام
آخه به اینا چی میشه گفت !
صیغه با 5 سکه !
تو رو خدا فیلمه رو ببینید حرفای اون یارو هم که بهش وجه قانونی میده گوش کنید
https://www.youtube.com/watch?v=L-6yEfmD5yY
واقعا باید به حال زن ایرانی خون گریه کرد !!!
جالبه آقا شهرام میگه رفته بودم این زنه رو صیغه کرده بودم خانمم فهمید طلاق گرفت حالا اومدم این زنه رو برای یه سال صیغه کنم !!!
ببخشید صبا جون لطفا اون کامنت قبلی منو که لینک youtube رو گذاشته بودم تایید نکن اشتباه املایی داشتم
این یکی رو تایید کن اگه بچه ها دوست داشتند نگاش می کنند
https://www.youtube.com/watch?v=yLtFywG6TaU
سلام الهه نازم

خوبی خانوم ؟
من هستم میخونم همه کامنتهایی که دوستان زحمت میکشن مینویسن میخونم
همه تون ودوست دارم
هرروزبه اینجاسرمیزنم مگه میشه ازاینجادل کند
وقتی تو این وبلاگ گفته شد که عفیفه و دکتر تکتم الماسی یک نفر هستند، تغییرات کوچیکی تو نوشته هاش داد تا شاید بتونه افکار را منحرف کنه.
طفلکی ها گیر افتادن. واسه آبروشون هیچی نمی گن.
پست چطور از شر مجید خلاص شدم؟ 2
در بلاگ اسکای و بلاگفا با هم تفاوت دارند. برای بار دوم وقتی می خواست بنویسه الکی نوشت می رفتم کنابخونه برای پی اچ دی درس بخونم که افکار را منحرف کنه که دکتر نیست و فوق لیسانس داره.
یه تفاوت دیگه هم آخرش داره که نفهمیدم واسه چی هست.
ولی قشنگ معلومه میرزا و خانواده اش از دستش به ذله اومدن. فقط رعایت حالش و بیماریش را می کنند و دیگه کسی کاری به کارش نداره. حتی برادرشوهره واسه این که خرش کنه گاهی وارد میدون می شه
چه جالب من نمیدونستم مجید جان بنگاهیه وگرنه بهت اینقدر اصرار نمیکردم که وصفش کنی ، بنگاهی میشناختم که میگفت بخاطر پول روزی صد دفعه بچه مون رو کفن میکنیم ، واقعا شغل نامناسبیه (یا بهتره بگم آدمایی که دراین کارند اسم بنگاه رو بدجوری خراب کردند)
عفی جان بنویس که خیلی منتظریم همش تو جاهای حساس قطع میکنی
مجید که عصرها نیمه وقت در شرکت میرزا کار میکرد اون ماشین رو سوار میشد.
اصل کار بنگاه عصر هست.
اصل کار شرکتهای مهندسی و تجاری و ... صبح است. عصرها کاری ندارند که کمک بخوان. اونم تو شهرستان.
خودش هم که بعدا تایید می کنه که مجید بنگاهیه.
دست اونی که ما را با عفیفه یا همون دکتر تکتم الماسی آشنا کرد درد نکنه.
وبلاگ عفیفه را خوندم خیلی از سوالهام در مورد دکتر تکتم الماسی حل شد. بعضی حرکاتش را درک نمی کردم. الان دیگه فهمیدم مشکل از کجاست.
راستی شوهر دکتر، بنگاه داره.
واسم جای سوال بود که این کجا کار می کنه که ظهر می آد خونه و بعد نهار و چرت ظهرگاهی می ره. این چه جور شرکتیه و ....
همزمان با رکود بازار مسکن، عفیفه غر می زد که کارش تقریبا تعطیله و درآمدی نداره و ...
لینکهاش را در کامنت بعدی می ذارم.
اینقد که زن رنگین کمانی کفش و لباس ورزشی می خره، تیم ملی نمی خره.
تو هر پستی یه سر می زن منیریه
سلام الهه جون ، خوبى؟ دل منم براى دوستهاى فهمیده و باهوشم در اینجا تنگ شده بود :
این سهیلا صیغه ای چه دور برداشته اینور اونور کامنت می ذاره تبلیغ صیغه شدن می کنه.
اگه کارت اینقدر شیک و قشنگه چرا به ننه بابات نمی گی؟ چرا بچه هات نباید بفهمن ننه شون تو صدا و سیما به "سهیلا صیغه ای" معروفه؟
جمع کن بابا شرع و دین و کثافتکاری را. کدوم دینی می گه شکستن دل یه زن دیگه و خراب کردن زندگیش حق هر کثافت جن ... است؟ همسرم همسرم ... بگو همبسترم. تمامش کن. همسر کجا بود؟ بچه هات را می فرستی بیرون، می آد نیم ساعت می ک.. ت و می ره، فکر کردی خبریه. جن ... تر از حسنا دیگه تویی!!!!!
آرام سارا !!!!!!
چه اسمی هم گذاشته رو خودش. همون اسمی که تو اداره می شناسنت قشنگ تره. سهیلا صیغه ای
به الهه
به به خوشحالم که دوباره هستی.
خانمی خودتو ناراحت نکن، عذاب وجدان هم نداشته باش لطفا.
اولا اینکه بخواهیم تو این وبلاگ فقط و فقط از حسنا حرف بزنیم دچار رکود میشیم. حسنا که کاملا دستش رو شده و همه ضد و نقیض هایی هم که میگه بر ملا شده.
بد نیست هر از گاهی در مورد وبلاگای دیگه هم صحبت بشه.
در مورد عفیفه = تکتم من هم از همزمانی فوت عمه و خاله هاشون شک کردم و خصوصی برای بانو نوشتم.
اوایل از خوندن وب دکتر آشپز 2 لذت میبردم. زمانیکه در مورد شیطنت ها و خوشمزگیهای بچه هاش مینوشت.
اما بعد تلخی ها و تندیهاش شروع شد.
البته به نظر من زندگی با مرد خسیس اونم در حدی که تو ماه عسل هم باید خودش خرج میکرده آدم رو تلخ و خشمگین میکنه. اگر عفیفه در برابر باز شدن دستش واکنشی نشون نمیداد و از کنارش میگذشت و با یه پست و مسافرت سر کاری و بچه گانه نمیخواست به اصطلاح اذهان رو منحرف کنه، یکی مثل من هم تو وبلاگش دقیق نمیشد که تاریخ تولد بچه هاش و شباهت های کلامی رو در بیاره.
حالا هم که از یکی بودن این دو نفر مطمین شدیم میتونیم به حال خودش بذاریمش.
با این همه شباهتی که دوستان بین وبلاگ دکتر آشپز و عفیفه پیدا کردن، شکی نیست که این دو وبلاگ رو یه نفر مینویسه.
حالا هر جوری هم که سعی کنه رد گم کنه فایده نداره.
یه مورد دیگه هم اینکه بعد از فوت پدر تکتم، عفیفه در مورد اون عزیزی از فامیلشون که درگیر بیماری سختی بود دیگه ننوشت.
من یه عکس دیگه هم از تکتم تو وبلاگش پیدا کردم. خوشکل هست و صورت مهربون و دلنشینی داره. هنرمند هم هست اما وقتی این چیزا رو زیاد تکرار میکنه به جای اینکه حس مثبتی رو انتقال بده باعث به وجود اومدن یه حس منفی میشه.
و اما کسی که تو یه پستش در مذمت مردایی که دنبال زن دوم هستن یا زنی که زن دوم میشه و مجلس عروسی مفصلی هم میگیره مینویسه ازش انتظار نمیره از یه زن دوم دیگه حمایت کنه.
دوستان
بنویسم



بچه ها الان کامنت ها رو دارم میخونم کاش دست از سر عفیفه و بقول دوستی( این بازی اینترتنی که معتاد شدیم) برداریم
من خیلی کار بدی کردم شروع کردم دلیلش شاید غربت و تنهایی و نمیدونم یه جور پازل چینی بود ولی الان حس guilty feeling
دارم.اون تنها گناهش این بوده که دوست حسنا همین
من فقط خواستم واسه بانویی
کاش عمومی نبود
دوستان دلم براتون تنگ شده
آیناز غنچه شادی مهسا نارین پریناز گلریز مینو یزدانی یاسمین قورباغه سبز و ..بقیه شرکاااااا
+++ بانویییییی
کاش یه حضوری می زدین اگه می خونید اینجا رو
در مورد دکتر تکتم من اولین بار شک کردم و بعد مطمئن شدم و بعد اینجا کامنت گداشتم و شباهت ها رو لیست کردم (اول هم از یک اطلاعات دارویی شروع شد واسه خودم و شک به اینکه کسی که پزشک نیست جالبه که این جرئیات رو میدونه و دهنم ناخوداگاه رفت سمت تکتم و بعد یکی یکی انگار همه شباهتها اومد جلو چشمم و برام شکل بازی شد و فان و اومدم اینجا گقتنم و قورباغه عزیز هم پیگیر شد و ادامه دادم و دیگران هم اومدند و زوم کردند...ولی الان می بینم انگار خیلی جدی شده و اینجا و جای دیگه صحبتش شده و تمیدونم چرا کلا پشیمون شدم و قکر کردم کاش اصلا عنوان نمیکردم
در اصل میخواستم به دلایلی فقط به بانو بگم و پشیمونم که چرا عمومی گذاشتم
متاسفم
در مورد دکتر تکتم من اولین بار شک کردم و بعد مطمئن شدم و بعد اینجا کامنت گداشتم و شباهت ها رو لیست کردم (اول هم از یک اطلاعات دارویی شروع شد واسه خودم و شک به اینکه کسی که پزشک نیست جالبه که این جرئیات رو میدونه و دهنم ناخوداگاه رفت سمت تکتم و بعد یکی یکی انگار همه شباهتها اومد جلو چشمم و برام شکل بازی شد و فان و اومدم اینجا گقتنم و قورباغه عزیز هم پیگیر شد و ادامه دادم و دیگران هم اومدند و زوم کردند...ولی الان می بینم انگار خیلی جدی شده و اینجا و جای دیگه صحبتش شده و تمیدونم چرا کلا پشیمون شدم و قکر کردم کاش اصلا عنوان نمیکردم
در اصل فقط میخواستم به دلایل خاصی به بانو بگم و پشیمونم که چرا عمومی گداشتم
متاسفم
بی نام جان من که وب عفیفه رو خوندم نوشته کباب تابه ای درست کرده نه تاس کباب!!!!!!!!!!!!!!
نگاه کن (پست غیبت موجه )
در یخچال گوشت چرخ کرده فریز نشده موجود بود که با آن هم کباب تابه ای درست کردم و تا کباب را آماده کنم میرزا با برنجها رسید. برنجهای آماده را کنار دیگ پلوی خودم ریختم و ظرفهایش را قایم کردم !
شاید رفته کلمه رو تغییر داده
ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻢ ﺟﻠﻮﻱ ﺧﻨﺪﻣﻮ ﺑﮕﻴﺮﻣﻤﻤﻤﻤﻢ ﻭاﻗﻌﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺑﺎﻫﻮﺵ اﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺑﺎﻧﻮ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ﻋﺎﻟﻲ ﺩﺳﺖ ﻋﻔﻴﻔﻪ ﺭﻭ ﺭﻭﻛﺮﺩﻱ ﻭاﻱ ﻭاﻱ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺣﺎﻻ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﻲ ﺩاﺭﻩ
یکی بیاد منو جمع کنه. از خنده پخش زمینم
اینجا عفیفه از دکتر تکتم می نویسه (پست جوابیه به یک آدم) :
خواستم به قول خودش منطقی جوابش بدم. نه مثل دکتر تکتم که مثل من عصبانی شد ولی ناپخته با خشم جواب این آدم رو داد و باعث شد روی بددهنی های این آدم بهش باز بشه و به خودش جسارت این رو بده که بنویسه "به جون دکتر تکتم" و نه مثل اون زنهای دومی که فحشش دادند و در شان من اینکار نیست و نه مثل اونهایی که ساکت نشستند.
یه بار تو وبلاگ آشپزی از روش چادر به کمر استفاده کرده، حالا اومده اینور از روش لبخند عفیفه
جان من دکتر، برو دکتر. حالت اصلا خوب نی هاااااا
عاقا من به یه بازی اینترنتی معتاد شدم خیلی با مزه است. پیدا کردن شباهتهای وبلاگ عفیفه کنس میرزا و دکتر تکتم الماسی
اینجا (پست غیبت موجه) پنج شنبه عفیفه مهمونی زنونه مختصری داشت که هول هولی شد و برنجش را شوهره از سرکوچه خرید و خودش هم تند تند تاس کباب درست کرد.
http://kenesmirza.blogfa.com/1392/08
اینجا (شنبه) دکتر تکتم الماسی عکس و دستور تاس کباب فوری را گذاشته
http://drashpaz.persianblog.ir/post/149/
مریم جون فدای دل پاکت بشم که حرفای بیتا چاخان را باور کردی.
پسر سی و چند ساله مجرد، به هفته ای یه روز رابطه قانع است؟ زن قحطه بیاد سراغ زن 42 ساله و بچه دار؟ چطور باور کردی مهران مجرده؟ یک مرد دولتی و اهل نماز جمعه و ... تو سن بالای سی محاله مجرد باشه. کارمند معمولی دولت اگر 25 سالش باشه زن نداشته باشه، حراست هفته ای دوبار براش جلسه می ذارن!
بیشتر حرفای بیتا دروغه. تو این پستی که لینکش را گذاشتم، گفته بود مهران واسه عید فطر مزدا 3 براش خریده، تو پستهای خصوصیش که این اواخر رمزی کرده، نوشته شش ماهه که مهران را ندیده!!!
یه مدت با اون سحر (چیزی شبیه زندگی دارم) که یک خانم مطلقه بود که با شوهر سابقش و نصف حاجیهای شهر رابطه دوستانه داشت، سر بچه غول دعواشون شد ...
بقیه دائم می گفتن چرا دیگه از چهارشنبه ها که مهران می اومد پیشت نمی نویسی؟ می گفت خودش گفته دوست ندارم بنویسی
آقا مهران استفاده شون را از بیتا خانم کردند و رفتند. مشتری بعدی
سلام.حسنا جون چقدر خوب بود که جوابمو میدادی چه آره چه نه
این سارای طفلی از اول خواننده حسنا بوده هنوز نفهمیده این کنه رو از در بیرون کنی از پنجره میاد تو. اره حسنا جون زندگی تو خیلی هم گل و بلبله حال به هم زن کدومه یرو با خیال راحت بشین تو ایون برجتون چایی بخور و به افق خیره شو
من خواننده پروپا قرص اینجا نیستم .. و وبلاگ بانو رو هم خیلی کم دنبال می کردم ..
و نمیدونم الان بانو هم اینجا هست و میخونه یا نه ..
فقط خواستم بگم دست مریزاد ..
واقعا دست مریزاد...
همشون رو نشوندین سرجاشون ..
من البته همه رو نمیخونم .. فقط نفس و حسنا و عسل ..
عسل که بحثش جداست ..
ولی حسنا با این وضع وبلاگ نویسیش رسما تعطیل کرده رفته و فقط میخواد کم نیاره و میاد چهار خط گنگ و بیخود رو می نویسه...
و نفس هم که فقط برای اینکه کم نیاره و ضایع نشه ، رفت توی بلاگ اسکای تا تعطیل کردن وبلاگش باعث نشه بانو اینا بهش بخندن .. ولی رسما اون وبلاگش هم تعطیله .. آخرین پستش که بعد از چندددددین ماه نوشت مربوط میشه به 15 و 14 خرداد!!!!
الکی حرف نمی زنما رمزشو دارم .
حسنا بدبخت
از وقتی فهمید چیزی به اسم مردک نیست و همه مال و اموال مال خانم اولی و خانواده پدری خانم اولی هست، می گه دیگه بچه نمی خوام. بچه ای که ارثی بهش نمی رسه نمی خوام 
از خودم تعریف بیخود نمی کنم باور کنید خیلی برای پسرها جذاب بودم! 173 قد و 62 وزنم بود. شناگر بودم و مدال طلای کرال سینه در مسابقات دانشگاه رو داشتم. در یک رشته بسیار خوب در شرف فارغ التحصیلی بودم. خانواده بسیار خوبی هم از نظر مالی و هم وجهه اجتماعی داشتم. زیبا و خوش برخورد و بسیار هنرمند بودم. اما..... خوش شانس نبودم!
چه قحطی دختر بوده دانشگاه عفیفه (دکتر تکتم الماسی)!!
این آس دانشکده بوده؟
http://images.persianblog.ir/506348_JTRdIcHi.jpg
حسنا جوون تو وبلاگ خودت پرسیدم جواب ندادی. می شه اینجا می خونی یه جواب بدی؟
پیرمردک چرا خانم اولی را طلاق نمی ده؟
الان که تو مهریه اش را دادی
پیرمردک هم که فهمیده همه این 20 سال زندگی پازل بوده
چرا طلاقش نمی ده ؟؟؟؟؟؟؟؟
حسنا طلاق بگیر
توکل به خدا کن راه عقلتو برو، پشیمون نمیشی
بیا بیرون ازون زندگی حال به هم زن
والا ما که فقط میخونیم اعصابمون خورده تو که جای خود داری
نیت کن و به خدا بسپار
فردا دیرتر از امروزه
مطمئنم اگه پارسال ازون زندگی میومدی بیرون هم فراموش میکردی این عشق بیخودی و اعصاب خورد کن و هم به خودت میومدی هم حالت ازینی که هست بهتر بود
عزیزم من از اول میخوندمت، تو خانوم خوبی هستی احساس میکنم روزگار بات بد تا کرده، ولی ازینجا به بعد و خودت تصمیم بگیر. تصمیم اشتباتو جبران کن
فقط اعتماد به نفس پایینی داری. نکن حسنا تو ترس از تنهایی داری ترس از بی عشقی داری
تو سنی نداری همه رو جبران میکنی
فردا دیرتر از امروزه
ته خنابدون
پاسخ: ببخشید سارا خانوم میتونم ازتون خواهش کنم که اول این که بدون آدرس کامنت ننویسید . دوم یک لطفی بفرمایید زیاد تو مسائل خصوصی دیگران توصیه نکنید .من ممنون هستم شما من رو خانوم خوبی میدونید ولی خوشحال میشم اگر از راه خیر و دوستی کلمه حال بهم زن رو برای زندگی من استفاده نکنید . خواهش دیگرم هم این که لطف کنید و درک کنید من این روزها حالم خوب نیست . واقعا خوب نیست . صبر و حوصله ام هم در کمترین حالت ممکن هست . با این حال اعتماد به نفسم اصلا کم نیست و این خودم هستم که میدونم چه کاری بکنم و چه کاری نکنم . اگر بنا به توصیه شنیدن بود یا راهکار شنیدن که جدا بشم یا نشم که مشکل رو مینوشتم و نظر میخواستم .ولی این کار رو نکردم و خودم دارم با عقل و احساس خودم پیش میرم برای حل مشکلم . هر وقت هم دلم خواست میام میگم چه گذشته .امیدوارم برای خودت همیشه خوبی و خیر باشه تو زندگی و آرامش.باز هم ممنون
بدبخت تو اگه عقل داشتی وارد این زندگی نمی شدی
اینایی که به حسنا می گن طلاق بگیر، فکر فرداش را کردن؟ کی خرجش را بده؟ بعد از دو تا شوهر و زن دوم بودن، کی می خواد بگیردش؟ مگر این که بابای دو قلوها و بابای نازی جون و بقیه باباهایی که ماماناشون دعاگوی حسنان، یه کمکی بکنند.
نشسته سر زندگیش چیکارش دارید؟ اینا هر چی تو سطح شهر کمتر تردد کنند، امنیت جامعه بیشتره. مردک خوب زنجیری بهش زده . دستش دردنکنه.
خیلی ممنونم بچه ها
یاسمن جون به نظر من دست حسنا دیگه واقعا برای همه رو شد اما من کلی از پستهای این وبلاگ و کامنتها چیز یاد گرفتم
از اینکه بیتا اگه لمسم کنی چقدر دروغگو هست و حتی اینکه میگم وکیلم و لیسانس حقوق دارم دروغی بیش نیست یا با مرد متاهل یک روز در هفته رابطه داره و عین خیالش نیست تازه شعار هم میده! بعد جالب تر اینکه همین خانم سر در وبلاگش زده که همه نقاب میزنن و من نقاب نمیزنم !!!!!!!! اینها را یک خواننده باید از کجا میفهمید؟ تا اینکه افرادی که این بیتا خانم چهل و دو ساله را از نزدیک میشناختن اومدن و در موردش تو کامنت ها افشاگری کردند و ذهن خیلی ها روشن شد حداقلش این شد که خیلی از زنها مراقب زندگیشون باشن و راحت
اعتماد نکنن به پرمدعاهای بیسوادی که دیپلم هم به زور دارن!
حتی روزی بانو در مورد زندگی فانی و تفسیر و تحلیلهاش نوشت و من انگار دنیایی به روم باز شد
این وبلاگ دیگه از اون حالت نقد نویسی برای حسنا به یک اموزشگاه تبدیل شده و نمیتونی این رو انکار کنی اموزشگاهی که دست حقه باز ها و دروغگوها را بدجوری نشون میده اینکه دنیا جدی جای قابل اعتمادی نیست و چقدر همه دروغ میگن الان من برام جای سواله اخه این زن رنگین کمانی چه سودی میبره ؟ چرا باید اینهمه راست و دروغ را بهم ببافه و کلی بنویسه زیاد هم مینویسه اگر دقت کنید کامنت گزارهای مرد و پسر هم زیادتر از بقیه وبلاگها داره یعنی فقط به خاطر جلب توجه همین؟ عجبیه به خدا برام تو مغز من نمیگنجه
تمام زنای دوم ی طرف از هیشکی ب اندازه این پری بدم نمیاد.چقدر ازش متنفرم ک اراجیف رو در قالب دینداری ب خورد مردم میده.
تو قصه زن رنگین کمانی همه زنهای داستان زشت و چاق و بی سلیقه هستن ! رویا چاقه و به خودش نمیرسه عسل لاغر و بد لباسه زن حاجی مثل پیرزنا لباس می پوشه و اداب معاشرت بلد نیست هستی و جاری ها همه زشت و بد هیکلند این موضوع شامل همکارا هم میشه خدا فقط نورا رو خوشگل و خوش هیکل و با سلیقه و مردکش و همه چیز تموم افریده چهار تا مرد خاله زنک هم میان این اراجیف رو میخونن و با زن بدبخت خودشون مقایسه میکنن
بچه ها لطفا حرف از وبلاگهاى دیگه رو اینجا تموم کنید ، در دنیاى مجازى صدها وبلاگ وجود داره که ممکنه نویسنده تخیلات و ارزوهاش رو در قالب زندگى روزمرش بنویسه ، به قول معروف شنونده باید عاقل باشه ، نمیشه که ما اینجا همه اونها رو زیر سؤال ببریم
اینجا از روز اول وبلاگ حسنا نقد و بررسى شده ، اون هم براى اینکه این خانم شده نماینده مظلوم زنهاى دوم که هیچ فرقى با بقیه نداره جز اینکه مکارتر از بقیه است و اینجا خوب دروغهاش رو شده طورى که دیگه مونده چى بنویسه .
در مورد تکتم هم که اگر با عفیفه یک شخص باشند فقط میتونم بگم واى به حال ما که زن تحصیلکرده مملکتمون از زن دوم حمایت میکنه .
وای یه چیز جالب از این زن رنگین کمانی یادم افتاد وقتی تصادف گرده بود و رفته بود تو کما هنوز یه هفته نشده رفت شهروند و یه میلیون خرید کرد!!!!بعد تو بیمارستان علی و سعید دو تا دوست پسراش نوبتی میومدن دیدنش و لب پنجره قهوه میخوردن توی بیمارستانم هیچ ادم فضولی نبود که کنجکاو بشه این که شوهر داره پس اینا کین که باهاشون لاو میترکونه خودشم اصلا نمیترسید شوهرش سر برسه
یکی ازش پرسیده من برای این درس چه کتاب یا منبعی استفاده کنم،؟
چون درس نمی ده و بلد نیست، گفته دانشگاه به من کتاب و جزوه دادن برای تدریس !!!!!!!
مهدکودک نیست که کتاب بدن. توی همه دانشگاهها به مدرسین و اساتید فقط و فقط سرفصل می دن. استاد می تونه از هر منبع و رفرنسی که تشخیص بده و مشکل خاص *** نداشته باشه تدریس کنه.
اصلا قشنگ نیست که لباس و کیف و کفش یه رنگ باشن.
پیراهن بنفش و کفش بنفش و کیف بنفش خریده می گه ست کردم
یه کلاه سبز هم بذار سرت بادمجون بشی
ساعت نزدیک 5 شد که با رویا و نادیا و عسل1 (یعنی دختر نیما) رفتیم خرید. عسل 2 و محمد هم رفتن یه دوری بزنن. نادیا لباس ورزشی میخواست. رفتیم هالیدی. من یه چیزی شبیه مانتو خریدم به رنگ مشکی و کوتاه که کلاه داره و خیلی تن خورش عالیه، با یه شلوار ورزشی مشکی که کنارش روی یه پا خط زرد و سبز و روی یه پا نوشته و آرم به همون رنگها داره. عاشق شلوار ورزشیمم!
و برگشتن.
نادیا نزدیک 1 میلیون تومن خرید کرد! دیگه هر چی که نشونش میدادن این میخرید. از لباس تنیس بگیر (نادیا تنیس بازی میکنه تقریبا حرفه ای) تا ست باشگاه برای بدنسازی و تاپ و شلوارک و شلوار ورزشی و .... رویا هم برای خودش دو تا شلوار ورزشی و یه شلوار گرمکن برای نیما و چند تا بلوز و شلوار و شال برای عسل خرید.
بعد برگشتیم خونه. وسایل رو گذاشتیم و من و پارسا با موتور نیما رفتیم بیرون. اول رفتیم دم خونه قبلیم که الان دست مستأجره. یه کار اسنادی آب و فاضلابی پیش اومده که احتیاج به کپی شناسنامه ی مالک، یعنی شخص شخیص بنده! داشتند. بردم بهشون دادم. کلی تجدید خاطره کردیم با پارسا. گرچه فقط یکسال تو این خونه بودیم اما یه عالمه خاطره خوب داریم ازش. اینجا اولین خونه ای بود که ما خریدیم و چقدر هم بابت خریدش به زحمت افتادیم! اما اونقدر با عشق بود و با انگیزه که همه چیزش شیرین بود برامون. خونه ای که ماحصل تلاش و دسترنج خودمون بود و یه دنیا برامون می ارزید.
بعدش دوباره رفتیم سمت منیریه. آخه پارسا یه کفش رانینگ میخواست که دیشبش گفت جمعه غروب بیاید که آورده باشم (رنگ آبی میخواستیم که اون موقع نداشت). رفتیم پارسا پوشید و خرید. اینم نایکه و با اون لباس ورزشیش ست میشه. خیلی شیک بود. منم یه کتونی ساقدار فانتزی خوشم اومد که فقط سبز و زرد داشت اما من چون کتونی این رنگی دارم نخریدم. تو پا فوق العاده بود. خیلی خوشگل و راحت. قیمتش هم 150 بود همش که به نظرم خیلی بیشتر بهش میومد! گفته صورتی و قرمزش هم هفته ی دیگه میاره که اگه فرصت بکنم حتما سر میزنم و میخرمش. یه ست ورزشی صورتی آدیداش هم برای جوجه خریدیم. کوچکترین سایزش رو گرفتیم اما بازم براش یه هوا بزرگه. اونقدر بامزه تو اون لباس.
برگشتیم خونه ی مامان. برای شام کتلت داشتن که نادیا درست کرده بود. سریع بساطش رو پهن کردیم. چون محمد میخواست عسل2 رو ببره کرج برسونه و نمی خواستن دیروقت بشه. بعد شام اونا و نادرینا رفتن. ما هم تا 9 بودیم و بعد برگشتیم خونه.
نازی خانم پست قبلی:
ساعت 5 رفتن خرید. این خریدایی که گفت فقط بخوای رنگ و سایز انتخاب کنی، بدون پرو بخری و برگردی، کمتر از دو ساعت امکان نداره. اونم وقتی چند تا خانم می رن خرید و قصدشون خوش گذرونی هم باشه.
برگشتن خونه و رفتن سمت خونه سابقشون یه چیزی دادند. از اونجا رفتند منیریه و کفش خریدند و برگشتند.
از شعب هالیدی تا منیریه راه زیادیه. تا خونه "هانی
خبر ندارم. ولی شما دو ساعت هم بذار واسه این قسمت.
بعد رفتن خونه مامان شام خوردن و تا 9 موندن
تازه می گه بعد شام نادیا رفت ولی ما تا 9 موندیم. یعنی شام شاید هشت و نیم شایدم زودتر تمام شده
بشنو و باور نکن
از 5 تا 9 چهارساعته. توی قصه اینا ده ساعت شد!!!
حسنا دروغگو و خودخواه ، چرا در برابر کامنت نیلوک خودت رو به کوچه على چپ میزنى؟ اون وکیل حرف کاملا درست و منطقى زده فقط این رو هم باید اضافه میکرد تا زمانى که هیچ زن اویزون ، پول دوست ، بى شخصیت و بى اصالتى وجود نداشته باشه .
خدا میدونه خانم اولى و بهار دارن چى به روزت میارن که اینقدر داغونى
یک زن سى و چند ساله در اوج جوانى و زیبایى و سرحالى است ، الان باید تمام انرژى و عشقت رو به فرزندانت میدادى ولى با حماقتت که ظاهرا
تمام شدنى هم نیست ، بهترین سالهاى عمرت رو دارى فنا میکنى ، اخ ببخشید یادم رفت در عوض ماشین عروسک دارى و همسر هوسبازت سرشناس
کاش همونطور که حسنابانو و دروغهاش را نمایان کردی و رسوا کردی یک پست کوتاه هم درمورد این زن رنگین کمانی خودشیفته و دروغگو میزاشتی که هم زن و هم مرد را داره از راه به در میکنه با خالی بندی ها و تعریفهایی که از زیبایی و ملاحت خودش میده! نگاه کن یه عالمه تو کامنت گزارهاش مردها قربون و صدقش میرن
مریمى ۱٢:٠٩ ق.ظ - یکشنبه، ٦ مهر ۱۳٩۳
ازت انتظار ندارم اینقدر احمق فرضمون کنی. وقتی واسه خودت کامنت می ذاری بی زحمت حواست باشه این ابسترکت که تو کامنت نوشتی از پستهای موجود در وبلاگت در نمی آد. مریمی جون (ببخشید حسنا جون) شما بدون آرشیو چطور اینقدر به نتایج زیبا رسیدی؟
سلام حسناى عزیز.چند روزیه خواننده وبلاگتم،جالبه و به شدت دردناک.اما در مجموع فکر میکنم کاش همون قدر که تو بخاطر بیمارى همسر اول گذشت میکنى اونم بخاطر اینکه تو یه جوون داغ دیده ایى کوتاه مى اومد و دست از توطئه چینى برمیداشت.امثال این خانوم فکر میکنن براى موندن تو جایگاهشون میتونم رو هر چیزى پا بذارن حتى اگه اون چیز یه انسان دوست داشتنى و درد کشیده داغ دیده مثل تو باشه،تو اشتباه کردى اما مگه غیر اینه که همه ما خیلى وقتا اشتباه میکنیم مهم اینه که نذاریم اون اشتباه زندگیمون و تباه کنه.بنظر من یه پایان تلخ بهتر از یه تلخیه بى پایانه.
پاسخ: سلام مریمی جون ممنون ازتبغلماچ شاید الان خیلی بیحوصله هستم و نمیتونم مثبت اندیش باشم که این رو میگم . ولی تجربه به من ثابت کرده که هیچوقت نمیشه ازدیگران انتظار داشت ذات و رفتار و طرز فکر خودشون رو عوض کنند . آدمی که خودش نخواد هیچوقت این کار رو نمیکنه . یا زمونه باید بهش نشون بده یا این که خودش واقعا بخواد . هر چند باید یک چیزی رو توضیح بدم که داغ دیدن من سر جریان پسرک نباید باعث میشد که برای ادامه زندگیم هم تصمیم اشتباهی بگیرم . در هر حال ... چی بگم والله
حسنا بانو - ٦/٧/۱۳٩۳ - ۱٢:۱٧ ب.ظ
عزیزم حسنا
پ.ن. بسیار ممنونم که برای نشون دادن این که کامنتها از خودت نیست، نقطه و علامت گذاری و کلمات را در فشرده ترین حالت ممکن می نویسی و نشون می دی که نکته تذکرات قبلی را خوب گرفتی.
نیلوک ۱٠:۱٥ ق.ظ - یکشنبه، ٦ مهر ۱۳٩۳
غصه م گرفت با این نوشته ناراحت امیدوارم به بهترین شکل از پس مشکلات بر بیای و روزای پاییزی خوبی پیش روت باشه .
هر کسی مشکل خودش رو داره , فقط نوعش فرق می کنه و نحوه برخورد با مشلات .
چند وقت پیش این متن رو جایی خووندم :
از وکیلی پرسیدن ؛ کی قانون چند همسری مردان برداشته میشه ؟
گفت تا زمانی که هیچ خانومی زن دوم هیچچچچچچ مردی نشه ...
امیدوارم ناراحت نشده باشی , ولی یاد شما افتادم . بدون هیچ قضاوتی . زن اول و زن دوم و زن هزارم , درسته که یه انتخاب هست ولی کل شخصیت یه خانم , به همسر بودن ختم نمیشه .
اینو گفتم بدونین که اصلا نه قصد قضاوت داشتم نه سرزنش .
امیدوارم روزی برسه که هیچ زنی به خاطر هیچ مردی , چه یه زنه , چه دو زنه , ناراحت نباشه . امیدوارم انقدر قوی باشیم که انتخاب کنیم , نه اینکه انتخاب بشیم . و هیچ وقت اشکی تو چشم هیچ زن ایراتی جمع نشه قلبگل
پاسخ: نیلوک جون ممنون ازت خدا نکنه غصه بخوریبغلماچ در مورد این متن و این وکیل باید بگم واقعا نمیدونم ایشون وکیل بودن و تو این مملکت؟ یا از روی مثبت اندیشی ذاتی یا ساده انگاری یک سخنی گفتند و خیلی هم خوشحال بودن از گفته هاشون ابرو بله حتما مشکل فقط از همین هست که یک خانومی میاد زن دوم میشه . اصلا اگر نشه تمام مشکلات بشریت و تمام مشکلات اجتماعی سر این جریان تموم میشه میره .. اصلا همه خانومها خوشبخت میشن و دیگه هیچ مشکلی تو هیچ جا نیست .واقعا آدم چی بگه
حسنا بانو یک زن دوم
ایشون مطمئنا وکیل بودن و از روی شعور و درک صحبت کردن، نه مثل تو از روی .....
منظورش را در یک جمله و به زبان خودت برات بگم:
منظور وکیل مذکور این بوده که به زور چماق نمی شه شعور به مردم تزریق کرد. تا زمانی که حسناهای بی شخصیت و احمق وجود دارند، زن دوم هم وجود داره. زن دوم نشدن عزت نفس می خواد، غرور می خواد، شخصیت می خواد، نه قانون !!
سوال در مورد مشکلات بشریت و ... نبود. در مورد زن دوم است