حسنا بانو همسر دوم

حسنا بانو همسر دوم

اینجا زندگی حسنابانو را می خوانید.
حسنا بانو همسر دوم

حسنا بانو همسر دوم

اینجا زندگی حسنابانو را می خوانید.

ورق سی و دوم

 

توضیح


این روزها دست و دلم به نوشتن نمیره شاید برای حجم زیاد کارهایی هست که بعد از مرخصی روی سرم ریخته و شاید برای نگرانی ها و دغدغه ها ای که پیش اومده.


خوشبختانه سفر ما تا اخرین لحظه اش خوب بود. خوب بودن میتونه معانی مختلفی داشته باشه . در شرایطی به این سفر رفتم که برای اولین بار برایم مهم نبود  جای خوبی هست یا نه .  برایم مهم بود که این سفر با آرامش تموم بشه .


خوشحال بودم که  حرفهامون رو زدیم و خیلی چیزها رو فهمیدم و این که  در کنار همسر لحظات خوبی داشتیم . خوب بودن لزوما به معنای رمانتیک بودن یا پیدا کردن راهی برای حل مشکلات  نیست  به معنای درک متقابل از خوبی های همدیگه هست که ایجاد شده بود و این سفر رو برای من تبدیل به یکی از بهترین مسافرتها و بهترین روزها کرد.


خیلی از دوستان در مورد حرفهای من و همسر سوال کرده بودن . با عرض معذرت برایم سخته که بیام و همه حرفها رو بگم .گاهی اوقات وقتی از نتیجه حرف زدن راضی هستیم به این معنا هست که به نتیجه مشترکی میرسیم و یا مشکلی رو حل میکنیم یا به آینده امیدوار میشیم . گاهی به این معنا هست که علامت سوال ها از بین میره حتی اگر راهی برای حل مشکلات  پیدانشه . در مورد ما ، معنای دوم صدق میکرد . حرفهای من و همسر به این معنا نبود که چون فهمیدیم موضوع از چه قرار بوده، حتما میتونیم راهی برای درست کردن اوضاع درست  کنیم . حتی بین حرفها به این نتیجه رسیدیم که شاید نتونیم راهی پیدا کنیم . بی دلیل نبود که تمام ساعت هایی که توی دیسکو بودیم هر دو به نوعی آشفته بودیم و گریه میکردیم .  گریه ها رقصیدن ها نوشیدن ها و  بوسه ها از سر غم و یا شاید دلتنگی بود


  همسر بین حرفهاش  توضیح داد که تمام این مدت متوجه سیاست بازیها میشده و به روی خودش نمیاورده تا من فکر نکنم در حقم ظلم میشه و سعی میکرده اوضاع رو برای من عادی جلوه بده یا بهانه بیاره و بگه نمیتونم و اوضاع اینطور شده یا چاره ندارم یا زبون بازی کنه تا من ساکت بشم .


بهتر بود که  میگفت . نمیدونم چرا فکر کرده بود بهتره من حرص بخورم و از اوضاع ناراضی باشم تا  مستقیم بیاد و بگه حق داری و حقیقت رومیفهمم. خودش که میگفت برای این بود که امید داشته اوضاع رو درست کنه . از موارد دیگه  که برایم سوال شده بود  و از بین رفت این بود که زندگی همسر و خانوم اولی  به این زیبایی که به نظر میرسید ، نبوده. نمیخوام بگم همدیگه رو دوست ندارن یا همیشه مشکل داشتن .


ابدا اینطور نیست . تمام خوبیها و قربون صدقه رفتن ها و وجهه ای که جلوی فامیل و دوستها داشتن و زن و شوهر مثال زدنی بودن‌، راست بوده و راست هست . هیچوقت نذاشتن دیگران متوجه مشکلاتشون بشن  و بین خودشون بوده . نظر شخصی من هم اینه که بهتره زن و شوهر مشکلاتشون رو به دیگران  منتقل نکنن و دلیلی نداره دیگران و حتی خانواده ها بدونن دو نفر مشکل دارن . به طور کل من فکر میکنم داشتن مشکل در زندگی هر زوجی امری کاملا طبیعیه .


 چیزی که در این بین وجود داره این بود که  فهمیدم  متاسفانه خانوم اولی تا وقتی  اوضاع مطابق میلش باشه ، خیلی خوبه و توانایی این رو داره که روزی هزار بار قربون صدقه همسر بره  و بسیار خوش اخلاق و  همسر دوست باشه .  وقتی ناراحت باشه توانایی خشونت و داد و فریاد و زد و خورد و شکستن شیشه ها  و وسایل خونه و گوشی موبایل و تلفن و آینه و حتی تلویزیون  و  کارهایی از این قبیل ، داره . در تمام موارد  بعد از کوتاه اومدن همسر همه چیز به حالت اول برمیگرده. این موارد به اومدن من مربوط نمیشه و در طول زندگیشون بوده و در حال حاضر هم تغییری نکرده .با وجود اینها وقتی آتش خشم خانوم اولی فروکش میکرده  ، زندگی خوب میشده و اخلاقهای خوبش رو نشون میداده  . بیجهت نیست که بهار هم در رفتارهاش خشونت رو بلده  . دوستانی که حدس زده بودین کاملا درست میگفتین . بچه تا این موارد رو نبینه نمیتونه انجام بده  . مخصوصا بچه ای که هنوز پاش به اجتماع  باز نشه و در حیطه خانواده و دوستان و فامیل هست .


برای نمونه مواقعی بوده که با من تماس میگرفت و از قول همسر حرفی رو میگفت مثلا همین مورد که بارها میگفت من به همسر میگم بیشتر  بیاد پیشت و  خودش قبول نمیکنه . ظاهرا همسر مخالفت میکرده که نگو من نمیرم ولی دلیل نداره  این حرف رو بزنی  ناراحتش کنی . خانوم اولی  همیشه اصرار داشته باید با من هماهنگ باشی و باید  این حرفها رو تایید کنی تا حسنا حد و حدودش رو بدونه .  همسر هم  نمیخواسته پشت سر بیاد به من بگه جریان چی بوده و در این بین مجبور بوده به غرها و اوقات تلخی های من هم گوش بده و حقیقت رو نگه . چند باری که مخالفت کرده و خانوم اولی رو از این کارها منع کرده منجر به دعوا و شکستن و پرت کردن و تهدید به خودکشی و این قبیل شده که با کوتاه اومدن همسر ، تموم شده  .


در این مورد که چرا اجازه داد و اصرار داشت همسر زن بگیره ، قبلا توضیح دادم . چرا همه هزار بار این سوال رو تکرار میکنین ؟ من توی فکر خانوم اولی هستم که جواب  چرا رو بدم  ؟ من میتونم شنیده ها و دیده های خودم رو بگم نه بیشتر .  فکر میکنم  خانوم اولی خیلی نگران بوده  کسی بتونه با توجه به شرایط مریضیش  قاپ همسر رو بدزده و میخواسته با اجازه خودش باشه و تحت کنترل و نظر خودش قرار بوده همسر هیچوقت اجازه نده که زندگیشون مورد تهدید و خراب شدن قرار بگیره . در حال حاضر خانوم اولی ادعا داره همسر ظرفیت اجازه دادن نداشته و کاری کرده که زندگیشون خراب بشه .  حق من رو به عنوان کسی که اجازه داده وارد این زندگی بشم در حد دیدارهای ساعتی در طول هفته میدونسته و از همسر انتظار داشته در اجرا سیاست ها همراهیش کنه . به بیان ساده تر فکر میکرده میتونه منتی بر سر همسر بگذاره که چنین اجازه ای داده و در کنار اون تمام موارد رو علنا  و با سیاست کنترل کنه .


رسیدن به این نتیجه که همسر عاشق شده و زندگی خوبی با من داره و با توجه به مخالفت من ، قصد بچه دار شدن داره خانوم اولی رو عصبانی کرده و به همسر میگه زندگیمون مورد تهدیده  و باید حسنا رو طلاق بدی  . و وقتی همسر گفته طلاق نمیدم حرف یا من یا حسنا رو پیش کشیده . خانوم اولی همیشه به همسر میگفته مراقب باشه تا من بچه دار نشم و دلیلش این بوده که بهار نابود میشه و تحمل نداره . در این مورد نیازی نبود همسر خودش رو به زحمت بندازه چون خودم به حد کافی مراقب بودم و بچه نمیخواستم . زمانی که خواهر شوهر ها و مادر شوهر خبر بردن که  حسنا مایل نیست ولی همسر  بچه میخواد و بد جور عاشق حسنا شده ، زمینه برای شروع یک دعوا بر سر موضوع بچه هم فراهم میشه . این موضوع به اضافه موضوعات دیگه که خانوم اولی یک به یک مطرح میکنه  تبدیل به این اوقات تلخی ها شده و اصرار داره یا من یا حسنا و به تازگی میگه یا من و بهار و یا حسنا و بهار هم میگه اگر مامانم رو ول کنی من رو نمیبینی . این موضوع رو خود همسر به من نگفت از جای دیگه شنیدم و از همسر هم سوال نکردم راست هست یا نه .


در مورد مسائل مالی  تا به حال فکر میکردم خانوم اولی امتیازات مالی نمیگیره  ولی خبر دار شدم وقتی که اصرار به زن گرفتن همسر داشته و وقتی که با من صحبت کرده و  قرار بر این شده که همسر من رو عقدکنه ، خواسته موردی به نامش باشه  و این علاوه بر خونه بوده که همسر خودش خواسته به نامش کنه تا مثلا مساوات برقرار باشه   و به هر کدوم یک خونه داده باشه. به نظر من کار هوشمندانه و شاید بشه گفت عاقلانه ای بوده . چون به من ربط نداره  در این مورد فکر یا کنجکاوی نمیکنم و برایم مهم نیست . شاید  من هم در این شرایط بودم تمام امتیازات مالی رو وسط نمیگذاشتم تا دیگری که از راه برسه بهره ای ببره . همسر هم آدم ساده یا گول خور نیست . مردها در این موارد کاری نمیکنن که به ضررشون تموم بشه و همسر هم مستثنی نبوده و اختیار چیزهایی که لازمه دست خودش هست .نباشه هم برای من مهم نیست و هیچ وقت به خودم اجازه حرف زدن و یا فکر کردن به این موارد رو نمیدم .


 اینها رو نگفتم تا یک به یک بیام و توضیح بدم یا مسئول حرف و کارها و زندگی دیگران باشم . برای این توضیح دادم چون بعضی از دوستان عزیز سوال کرده بودند و باید اضافه کنم که خیلی از موارد هم در بین صحبتها  در مورد خودمون و در مورد خانوم اولی  بود که من ننوشتم و حقیقتش نمیخوام بیشتر از این هم بنویسم .اگر موردی مبهم بود دلیل بر مبهم بودنش نیست دلیل بر این هست که من توضیح نمیدم


اتفاقهایی  در نبود ما افتاده که در حال حاضر من رو تبدیل به حسنا عصبانی کرده و  بعدا در موردشون مینویسم .  این مطلب رو برای توضیح نوشتم  و   به زودی مطلب  جدیدی مینویسم و میخوام از حال و هوای خودم و روزانه هایم بگم