حسنا بانو همسر دوم

حسنا بانو همسر دوم

اینجا زندگی حسنابانو را می خوانید.
حسنا بانو همسر دوم

حسنا بانو همسر دوم

اینجا زندگی حسنابانو را می خوانید.

پست ثابت مربوط به نقد سایر وبلاگها به جز حسنا بانو


نظرات 90 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 7 آبان 1393 ساعت 11:28

مریم جون،

اون لیکهایی که گذاشتی یه حسنای دیگه است. دوست اون خانومه.

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 آبان 1393 ساعت 05:46

در مورد حسنا یعنی وقتی داشت از کیفیت زندگی و طلاق و اینا حرف میزد در اصل حامله بوده و واسه اون پیرمردک زنباره عشوه میومده فقط ملت رو گاگول فرض می گرده و با مشکل دارم مشکل دارم اسکول میکرده

این نورای ابله که ادعا داره 25000 نا بازدید داشته و فقط به 900 تا اضافه بر اونایی که قبلا داشتن رمز داده!! پس چرا تو پست عکس فقط260 تا کامنت داره؟؟!!
کسی که رمز رو میگیره حتما واسه رعایت ادب هم شده میاد یه کامنتی میزاره دیگه که تشکری هم کرده باشه بابت گرفتن رمز!25000 هزار بازدید و چند هزار کسی که رمز داشتن و 900 تا هم جدید رمز گرفتن اونوقت 260 تا کامنت؟!!

مریم سه‌شنبه 6 آبان 1393 ساعت 17:39

http://noghtehkhat.blogfa.com/comments/?blogid=noghtehkhat&postid=598&timezone=12600

http://noghtehkhat.blogfa.com/comments/?blogid=noghtehkhat&postid=597&timezone=12600

جواب کامنتای حسنا رو ببینید. ظاهرا به زودی از پسر کاکل زریش رو نمایی خواهد شد. به قول بانو، حسنا میشه ملکه دربار همایونی

الی سه‌شنبه 6 آبان 1393 ساعت 16:32

امروز داشتم فکر میکردم ایشون که میگن دوجا ارشد میخونند کارمندن تدریس میکنند همش در حال گردش و تفریحه کار بچه همسر و...
چطور میرسه به اینهه کامنت جواب بده حدود 900تا ایمیل رمز بفرسته از طریق وایبر اس و...
چطور برای ما همون 900تا ایمیل کل روزو میگیره ممکنه؟؟حالا 100خردی اس و وایبر و.. بماند
و مهمتر ازاینا ایشون اینهمه مشغله درس وکاری و... دارند بازم وقت میکنند بیان تو وبش در مورد چیزای خیلی بی ارزش بنوبیسند مثلا در مورد لباس زیر
ادمی که ادعا میشه دوتا ارشد داره انقدر کمالات نداره که این چیزا گفتن نداره!
ایشون میگن 25000 بازید داشته نمیترسه یکیش همکلاسیش باشه کدوم دانشگاهیه که یه همکلاسی به روز نداره

ﺷﻘﺎﻳﻖ سه‌شنبه 6 آبان 1393 ساعت 14:06

ﻧﻮﺭا ﻣﻴﮕﻪ ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺑﻴﺴﺖ و ﭘﻨﺞ ﻫﺰاﺭ ﻧﻔﺮ ﻭﺑﻼﮔﺸﻮ ﭼﻚ ﻛﺮﺩﻥ! و ﻧﻬﺼﺪ ﻧﻔﺮ اﻳﻤﻴﻞ ﺯﺩﻥ
ﮔﺎﻫﻲ ﺣﺲ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺑﻪ اﻭﻥ ﺭاﻩ ﻳﻌﻨﻲ ﻣﻴﺸﻪ اﺧﻪ ﻛﺴﻲ ﺗﺎ اﻳﻦ ﺣﺪ ﺧﺎﻟﻲ ﺑﺒﻨﺪﻩ?

خواننده سه‌شنبه 6 آبان 1393 ساعت 10:13

دوستان اگه ممکنه کسی پسورد وبلاگ نوا رو به منم بده کل وبلاگ قبلیش وخوندم اما این وبلاگ جدیدش رمز داره و میخوام ببینم این داستانی که شروع کرده بود خلاصه به کجا ختم شد خیلی کنجکاوم خیلی ممنون میشم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 6 آبان 1393 ساعت 09:58

شادی
دوشنبه 5 آبان 1393 ساعت 16:26
وااااااااااااااای نورا مدتبه کامنت های منو تایید نمیکنی
آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
من شادی هستم
بچه سلسبیل ... همون شادی دوست گلت
پاسخ:
الهی فدات بشم شادی جونم
تو که میدونی عشقمی!!!
عزیزم من کامنتهات رو دیدم و همه رو جواب دادم. مابین کامنتها نیستن!؟!!
----------

منزل مامان اورا هم سلسبیل است و خودش ستار خان
تو وبلاگ قبلش او یه کامنت به همین شادی لو داد
ولی کلا عاشق کلاس گداشتن و توهم است
حتی در مورد قیافه بچه اش

الی دوشنبه 5 آبان 1393 ساعت 19:40

اره منم امروز دیدم همین نظرو دارم به خودم گفتم این دختربچه قیافه اش معمولیه مزیتش اینه موهای خوش رنگ وپوستی نسبتا خوش رنگ داره ناز هست اما اونطور که نورا میگه خوشکل نیست از نظر ترکیب صورت ترکیب جالبی نداره..
میترسم بیشتر بگم بگن به بچه ما هم حسودیشون میشه
خدا اونو برای پدرومادرش حفظ کنه

ﺷﻘﺎﻳﻖ دوشنبه 5 آبان 1393 ساعت 14:07

ﻋﻜﺴﻬﺎﻱ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﻮﺭا ﺭا ﺩﻳﺪﻡ ﻳﻚ ﺩﺧﺘﺮﺑﭽﻪ ﻧﺎﺯ و ﻗﺸﻨﮕﻪ ﻣﺜﻞ ﺧﻴﻠﻲ اﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﻪ ﻛﺎﻣﻼ ﻣﻌﻤﻮﻟﻲ! ﻣﻴﮕﻔﺖ ﭼﺸﻤﺎﺵ. ﺭﻭﺷﻨﻪ اﺻﻼ ﺭﻭﺷﻦ ﻧﻴﺴﺖ! ﻧﻪ ﭼﺸﻤﺎﻱ ﺳﻴﺎﻩ ﺩﺭﺷﺖ ﺩاﺭﻩ ﺧﺪا ﺑﺮاﺵ ﻧﮕﻬﺶ ﺩاﺭﻩ ﻭﻟﻲ ﻭاﻗﻌﺎ ﻧﻮﺭا ﺧﻴﻠﻲ ﭘﻴﺎﺯﺩاﻍ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭا ﺯﻳﺎﺩ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺧﺎﺹ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﻫﻤﻪ ﺑا ﻣﻮﺑﺎﻳﻞ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﺑﻴﻔﺘﻦ ﺧﻴﻠﻲ ﻋﺎﺩﻳﻪ ﻣﻌﻤﻮﻟﻲ و ﻧﺎﺯ!

قورباغه سبز دوشنبه 5 آبان 1393 ساعت 08:47

سارا جان حق با شماست، نباید به نوشته های هر وبلاگی اعتماد کامل کرد. من هیچ وقت وبلاگ عسل رو به دیده انتقادی نخوندم که بخوام نکته هاش رو در بیارم.

سارا یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 20:52

سکوت و خاموشی حسنا ثابت میکنه اوضاع حسابی بهم ریخته است ...
چه میشد کرد..خود کرده رو تدبیری نیست..
قبری رو که که برای زندگی و زن دیگری کند حالا خودش رو داره دفن میکنه
قانون طبیعته دیگه..هر چه کنی به خود کنی..گر همه نیک و بد کنی...

سارا یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 20:48

قورباغه جان،من با عسل و نوشته هاش کاری ندارم
اما اینو میدونم که نباید به نوشته ی هر وبلاگی اعتماد کامل کرد..
کم هستند کسانی که شجاعانه اشتباه و عیوب خودشون رو معترفند
عموما پی مظلوم نمایی اند..و سعی در نشون دادن چهره موجه از خودشون هستند..
پر واضح است که پررنگ ترین دلیل هم چهره محبوب ساختن از خود و همزاهی مخاطبه...

[ بدون نام ] یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 16:32

پدر و مادرش بیشتر عسل را اذیت می کنند یا شوهرش؟

اگر شوهرش واقعا شکنجه گر ساواک هست، عسل برمی گشت پیش پدر و مادرش و اونجا برای زندگی مستقل و کار و درآمد تلاش می کرد و هر وقت درآمدش کافی بود مستقل می شد. این سالها هم به جای زندگی با مامور ساواک با مادر پدرش می گذروند.

[ بدون نام ] یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 16:26

هر وقت عسل دلش می خواد همسرش بدبین می شه و هر وقت نمی خواد یادش می ره که شوهرش بدبین بوده. سفر مهمونی خرید کلاس ... همه جا می ره و همه کاری هم می کنه. بعد یهو می گه ده ساله تو این خونه زنداینم دلم می خواد برم بیرون

در مورد طلاق هم همسرش وقتی فهمید عسل دلش به زندگی نیست و طعمه یک انتقام جویی بین عسل و عشق سابقش شده، درخواست طلاق توافقی داد که عسل قبول نکرد. گفت من پول ندارم که تنها زندگی کنم. نمی خوام برگردم پیش پدر و مادرم چون حوصله شون را ندارم.

قورباغه سبز یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 12:33

ممنونم از توضیحاتتون.
به یاد عشق قدیمی بودن وقتی داری با کس دیگه ای زندگی میکنی قطعا خوشایند نیست اما اینا دلیل رفتار های بیمار گونه همسر عسل نمیشه. اگر کسی بفهمه همسرش گذشته ای داشته (حالا در هر حدی که بوده) اگر نمیتونه با این مساله کنار بیاد بهتره جدا بشه و اگر هم میتونه کنار بیاد و میخواد زندگیش رو ادامه بده حق نداره مدام گذشته صرف رو بکوبه تو فرق سرش. در ضمن طبق نوشته های عسل همسرش به طرز بیمار گونه ای بدبین و شکاک هست. این آدما حتی اگر با پاکترین و معصوم تریت آدم ها هم ازدواج کنن باز هم بهش شک دارن.

[ بدون نام ] یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 01:18

نظرتون راجع به این <یک خانم متفاوت> چیه؟ از لینک های عسل شیرین عسل تلخ

... یکشنبه 4 آبان 1393 ساعت 00:57 http://injamadresenist.persianblog.ir/1390/8/

"فریده" آروم میگه:یه وقتا انقدر از دستت حرص میخورم!
من حیرتزده میپرسم:چرااا؟
_چون برای لجبازی با یکی دیگه گند زدی به جوونیت با این انتخابت!!!
با خودم فکر میکنم پس بقیه چندان هم بی خبر نیستند...لبخند سردی میزنم و سکوت میکنم!
_من هنوزم میگم سمیرا خوب کاری کرد که خودشو نجات داد اگه باز هم توی اون زندگی میموند سلامت روان خودش به خطر می افتاد و حتی بچه هاش هم تحت تاثیر این اتفاقها ضربه میخوردند(یاد حرفهای دکتر "دخترک" افتادم که هفته پیش گفت:خانم دخترتون دچار اضطراب خیلی شدیده بهتره با یه روانکاو مشورت کنید)


"فریده" دستش رو روی دستم میذاره و میگه از اونی که گفتم ناراحت نشو میدونی چرا خیلی از دستت حرص میخورم؟؟؟
برای اینکه خود من هم از سر لجبازی با یکی دیگه ازدواج کردم تو عالم بچه گی به خیالم اونو سوزوندم ولی اون رفت پی زندگیش و عمر من سوخت،دستم رو فشار داد و گفت:تو خانواده ی خوب و حمایتگری داری اینو یادت باشه همیشه...

[ بدون نام ] شنبه 3 آبان 1393 ساعت 17:43

شیلا مامان رومینا۱٢:۳۸ ‎ب.ظ - چهارشنبه، ۳٠ مهر ۱۳٩۳
خیلی وقته که زیاد فرصت اومدن ندارم اما تا قبل از اینکه پدر همسرت دست رو خونه ای که توش بودین بذاره اوضاع خیلی عالی شده بود
چی شده که دوباره اینهمه جو متشنج شد؟ از اتفاقات این روزها
بی خبرم اما واقعا فکر میکنم زندگی به این کوتاهی روزها به این
زودگذری واقعا ارزشش رو داره که بعضیا به کام خودشون و دیگران
کوفتش میکنن؟ واقعا شرمنده تو این لحظه هیچ کلمه ای به ذهنم
نرسید . چیزی نمی تونم بگم جز اینکه تو زندگی برای خودت و دخترک
معصومت آرزوی عاقبت بخیری کنم

(خدایا این چی بود که یهو اومد توی گلوم ؟چشمام داره میسوزه !چرا نمیتونم خوب نفس بکشم؟ای وای چشام داره خیس میشه!داماد؟داماد ؟خدایا من چیکار کردم؟)....

چه عروس با حیایی!عروس داشتم اینجا اسم داماد میومد نمی دونی چه جیغ و هواری راه مینداخت
_(خوش به حالش اگه من هم...)
_بیاید بیاید عروس عروسکتونو تحویل بگیرین...ماشالله یه تیکه مااااه شده

(با خودم حرف میزنم:عسل!دیگه تموم شد!دیگه کم نیار! برو!برو و خوشبخت شو!برو و دوباره دوست داشته باش!اون اگر تو رو میخواست توی این یکسال سراغتو میگرفت برو و از نو شروع کن!)....

عاشقانه دوستش دارید تعریف کند و یک به یک راز های دخترانه تان مدرکی شود برای خیانت...نه اینکه دروغ بگوید نه اما تمام تصوراتی که شما از یک "نگاه" یا "چند کلمه" که برای دوستتان تعریف کرده اید را به عنوان یک رابطه برای "او" تعریف کند...وقتی "او" از شما نامها را میپرسد نمی توانید بگویید نمی شناسم...

عجیب نیست که همه مردهای زندگی عسل بدبین هستند و عسل مظلوم؟ یک شیطنت دخترانه را ...

..باهمه اینها پاییز رو دوست دارم چون یادم میاره که ده سال پیش توی پاییز با "تو" بودم با "تو" نفس کشیدم...
نوشته شده در جمعه ۱۳٩٠/٧/۱٥ساعت ٩:٤۱ ‎ق.ظ نظرات (2)


آدمی که هنوز اینقدر دلش پیش یه مرد دیگه است، هیچوقت نمی تونه زندگیش را بسازه. بایدم بندازه گردن شوهرش و بگه بیماره!! اگر هم مرد بیمار باشه، عسل بیمارتره!!

پاییز که میشه یادم میاد که نه سال پیش از لج "تو" که ترکم کرده بودی توی یکی از گرونترین کافی شاپهای شهر باقی عمرمو به "مرد" پیش فروش کردم...

قورباغه سبز شنبه 3 آبان 1393 ساعت 15:22

به کسی که در مورد عسل "اینجا مدرسه نیست" نوشته:

میخواستم بدونم این مطالبی که در مورد عسل گفتین لز کجا در آوردین؟
من هر چی که این وبلاگ رو خوندم این مسایلی که شما گفتین توش نبود مثل ترک شدن از طرف دوست پسر سابق به دلیل روابط متعدد یا اشک و آه و ناله به خاطر معشوق قبلی.

در ضمن برداشت من از این وبلاگ اینه که نویسنده اش آدم عاقلی هست که به فکر ساختن زندگی خودش همسرش و فرزندش هست.
اون مدتی که همسرش پیش روانشناس یا نمیدونم روانپزشک رفته بود زندگیشون خیلی بهتر شده بود.
در حالت عادی چرا باید تمام مسایلی رو که تو یه زندگی هست به یه طرف قضیه نسبت بدیم؟
اگر همسر ایشون یه مشکل یا بیماری روانی یا مثلا اختلال شخصیت داشته باشه تقصیر ایشون چیه؟

عسل خانم وبلاگ اینجا مدرسه نیست
پست آخرت بهانه ای شد برای کامنتی که مدتها به نوشتنش فکر می کردم. این کامنت را فقط و فقط بخاطر دخترت می نویسم. شاید ذره ای وجدانت بیدار بشه و خودخواهیهات را کنار بذاری و آینده اش را خراب نکن. آینده ای که نه به خاطر طلاق، بلکه به خاطر رفتارهای خودخواهانه و مادیانه تو و تنشها و دعواها و اضطرابهایی که این بچه هر روز و هرشب تجربه می کنه تا حد زیادی خراب شده هست. بچه ای مضطرب و بیمار که در خردسالی مشکلات روحی شدید پیدا کرده، آینده اش مشخصه !

عسل خانوم
شما عاشق پسری بودی که به هر دلیل قالت گذاشت و نخواستت. از لج اون یه پسر پولدار تور کردی و رسوندیش به ازدواج.
به خیال خودت تلافی کردی. به قیمت قربانی کردن زندگی یه آدم دیگه، به نظر خودت تلافی کردی. مخصوصا که شوهرت از خانواده ثروتمند و خوبی هست و به نظرت تو دهنی لازم را به اون پسر زدی که ولت کرده بود.

همسرت متوجه شد که چه دروغی بهش گفتی و هنوز افسرده و درمونده عشق قدیمی هستی. ازت خواست که توافقی جدا بشید. گفتی پول می خوام. برای کلاهی که سرت گذاشتم باید بهم پول بدی تا برم. تو با صداقت و درستی شروع نکرده بودی که حالا مدعی حق و حقوق بودی. شوهرت هم مشکلی نداشت جز داستانهای عاشقانه تو و افسردگی و آه و ناله ات در فراق معشوق.

جالب تر این که معشوق سابق هم تو را به جرم رابطه با پسرهای دیگه ترک کرده بود. همون مشکلی که با شوهر فعلیت هم داری.

غیرت دوست پسرت روابط به گفته خودت قبلیت را تاب نیاورد و رفت. چطور انتظار داری شوهرت کنار زنی بخوابه که روز و شب در فراق معشوق سابق اشک می ریزه و ناله می کنه؟

سال گذشته وقتی فهمیدی همسرت همه اموالش به نام پدرش هست و اونها هم نقشه تو را خوب خوندن و ریالی مهریه بهت نمی رسه (چیزی به نام همسرت نیست) دوباره بنای ناسازگاری را گذاشتی و داستان عوض شد. دوباره شوهرت آدم بدی شد که داره به تو ظلم می کنه.

دخترت را امروز اگر هم با یک نهار رستوران دلخوش کنی، فردا روزی که عاقل بشه هرگز تو را نمی بخشه. هر کسی حق داره عاشق بشه و عاشق بمونه. اما حق نداره بخاطر ترک شدن و طرد شدن، زندگی دو نفر دیگه (شوهر و بچه اش) را سیاه کنه. هر کسی حق داره هر وقت خواست طلاق بگیره. اما این که چشم طمع به اموال پدر همسرت دوختی و نمی خوای در مقابل معشوق سابق، اس و پاس طلاق بگیری، حق تو نیست.

تمام زندگیت شده خودخواهی و اثبات خودت به مردی که سالها قبل تو را رها کرده و رفته و تو هنوز داری با اون عقده زندگی می کنی.

بیچاره شوهرت
طفلک دخترت !

با هفته ای دو ساعت حق التدریس مدرسه نون خالی هم نمی تونی بخری. می خوام مستقل بشم و طلاق بگیرم!! منتظری دخترت به سنی برسه که بعد از طلاق با خودت ببری و به بهانه نفقه و مسکن دختر، از پدرش پول بگیری و زندگی کنی. این هم شاید هفت هشت سال واست دوام بیاره. دخترت بیست ساله که بشه، می تونه محبت واقعی را از رستوران تشخیص بده. می فهمه اونی که باعث ویرانی این زندگی شد، مادر خودخواه و دیوانه ای بود که با لجبازی وارد زندگی یک مرد شد و آینده اون و بچه اش را خراب کرد. بعد از اون می خوای به چه بهانه ای و آویزون کی بشی و پول بگیری؟ اون روز دخترت ولت می کنه و برمیگرده پیش پدرش و باز تو ناله سرخواهی داد که من را به خاطر پول ول کرد!

نوحه سرایان خوبی هستید.

به نورای احمق پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 10:37

به نظرت چی میشه اگه یکی به بهرام.س یه ایمیل بزنه وادرس اراجیفی که تو وبت نوشتی از مدیر عامل فولاد و بهرام و سن و سالش و همه چی+ روابط و پیشنهادهای کثیفی که این ادم بهت داده(که خدا میدونه داده یا توهمات توست) روبده بهش؟؟؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 07:13

اره به نظر منم گفته بود اون همکلاسیش مجرده و مثله همه مردهای کره زمین به نورا نظر دارهاین اقا با این همه مشغله کاری و پست مهم هر وقت نورا بهش زنگ میزنه عین سوپرمن خودشو میرسونه!همچین این محمد علی گفته من دست و قلمت رو می بوسم که انگار با قلمش داره مشکلات جامعه بشری رو حل میکنه!

به نورای توهمی! پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 03:49

چراباید ادمهای سالم وموفق و درست به امثال شما هرزه های روانپریش عقده ای و خود شیفته حساددددت!! کنند؟؟

چرا همتون وقتی کم میارین از حسادت ویه سر و سینه زدن میگین!

ازکی تا حالا مثل یه هرجایی(نه یک همسر ومادر!) لای دست صد تا مرد نامحرم و بیگانه دست به دست و دستمالی شدن شدن ویه عنوان کالای جنسی انگاشته شدن حسادت داره؟؟؟
باید به حال امثال شما گریست!!
حسادددددت!!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 1 آبان 1393 ساعت 00:43

ماجرایی که نورا در مورد همکلاسی پلیسش نوشته بود کجاست؟ حذفش کرده؟
پیداش نمی کنم. اون خاطره قبلی را که اومده بود تو خیابون دنبال کار نورا.

[ بدون نام ] چهارشنبه 30 مهر 1393 ساعت 16:32

از نظر من نورا یه دروغگو مثل حسناست.من نمیتونم باور کنم یه نفر همه جزییات زندگیش رو با هویت واقعی خودش و بقیه اطرافیانش بنویسه و نگران شناخته شدن نباشه! به قول خودش تو بزرگترین شرکت فولاد خاورمیانه کار میکرده و میگه همه مدیران اونجا مشکل اخلاقی داشتن و خانمها برای اینکه کارشون پیش بره مجبور به رابطه بودن! ایا نمیترسه کسی از کارکنان اونجا شناساییش کنه و رابطش با علی و مدیر عامل اونجا رو لو بده؟بنا به گفته خودش اون موقع متاهل بوده و بچه هم داشته!وقتی توی شرکت قبلی دعواش شد و اومد بیرون گفت وبلاگش رو پیدا کردن بعدم فقط اسامی رو تغییر داد و مطالب مربوط به گذشتش رو حتی رمزی هم نکرد ایا نترسید اون حاجی رییس شرکت که اینقد باهاش بد بود و شماره موبایل شوهرشم داشت وبلاگش رو به شوهرش لو بده؟بالاخره احتیاط شرط عقله!وقتی خواننده هاش ازش خواستن که اون مطالب رو رمزی کنه و همه استرس شناسایی شدن اینو داشتن با خیال راحت مینوشت مرسی که نگران منید!!! وبلاگش با یه سرچ راحت پیدا میشه من اصلا نمی تونم باورش کنم

فاطی چهارشنبه 30 مهر 1393 ساعت 16:23

نورا جون چی شده اینقدر ترسیدی؟ اون همکلاسی ات را که نوشته بودی تو پست های قبلی ات مجرده و خیلی بهت توجه داره و مقام نظامی داره! حالا چی شد از ترس تب کردی یکدفعه متاهل شد و یک بچه کوچیک دار شد؟

محمدعلی رفیق نورا هار هار هار چهارشنبه 30 مهر 1393 ساعت 16:18

محمد علی
سه‌شنبه 29 مهر 1393 ساعت 23:00
یه چیز یادم رفت
میخواستم درباره ی بند آخر نوشتت یه توضیح بخوام
مگه کی چی گفته بهت؟
خودت رو ناراحت نکن، از اونا هم ناراحت نشو
تو اونقدر روحت بزرگ هست که همون طوری که گفتی ازشون ناراحت نشی
نورای عزیز ما
به نظر من بهتره حتی درباره ی اونا فکر بد هم نکنی
شاید ا صلا خیلی چیز ها برای خیلی آدم ها قابل فهم نباشه و به همین خاطر در برابرش موضع منفی بگیرن
برای همین نه خودت رو ناراحت کن و نه دید منفی به این جور آدم ها داشته باش
و از خدا بخواه که فهم و درک این جور افراد رو به حدی وسعت بده که بتونن بقیه رو بفهمن حتی اگه باهاش اختلاف نظر داشته باشن
من امید دارم که زلالی روح و روان تو - که درون قلم شیوای تو ظهور پیدا کرده - بتونه این جور افراد رو هم یه روز از جمود و محدودیتی که در تفکرشون دارن رهایی ببخشه
من به شخصه به جای همه ی اونایی که برخورد نامناسبی باتو داشتن ازت تشکر می کنم
و به جای اونا دست و قلم تو رو می بوسم
به خاطر خودت
فکرت
قلمت
محبتت
و هزاران چیز دیگت
خوش باشی و شاد ؛ نورای دوست داشتنی ما
محمد علی
پاسخ:
راستش یکی از دوستان یه لینکی برام گذاشت که برم ببینم. توش راجع به من و چند تا دیگه از دوستای وبلاگی نظر داده بودن. یه مشت عقده ای که معلوم بود از همه جا مونده و رونده هستن! یعنی عمق حسادت رو توی تک تک کلماتشون میشد دید! من چند خطش رو خوندم و بعد هم بستم و اومدم بیرون.
خدا شاهده که اصلا ناراحت نشدم. یعنی به دل نگرفتم. خب از قدیم گفتن هر کسی از ظن خود شد یار من!
جالبه تمام مطالبم رو هر لحظه و با دقت هم پیگیری میکنن! این نشون میده که من موفق بودم! حتی دشمنم هم داره دنبال میکنه من رو!
پس بی خیال! بذار عقده هاشون رو خالی کنن شاید کمی سبک بشن. چیزی از من کم نمیشه!
و اما در مورد کامنتت. یه دنیا ممنون. واقعا لطف داری. وقتی یه آدم فرهیخته با این پیشینه و علمی که من از شما سراغ دارم اینجوری در موردم حرف میزنه واقعا زبونم قاصر از تشکر و قدردانیه.
بازم مثل همیشه فقط میتونم بگم یه دنیا ممنون گلم
______________________________________


نورای هزاررنگ که عقده و جلب توجه از سر و روت میباره یادته یه مدت هم خودت به اسم امید پسر هستی برای خودت کامنت میزاشتی و برای خودت مینوشتی زندایی سلام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هه هه هه بعد دیدی انگار خییلی ضایعه که امید بفهمه زندایی اش تا این حد با مرد و پسر دوست بوده یکدفعه امید جان کامنتها را قطع کرد! بدبخت توجه بدبخت مرد حالا به اسم محمدعلی برای خودت تعریف و تمجید میدی؟ خدا شفات بده

نارین سه‌شنبه 29 مهر 1393 ساعت 17:28

نمیدونم چرا اینطوری شدین
اون حس سابق رو نسبت بهتون ندارم
1-انگار فقط میخواین به یکی گیر بدین و الفاظ رکیک به کار ببرین
سرحسنا حرفاتون منطقی بود
ولی وقتی به تکتم و نورا و... گیر میدین احساس میکنم چیزی ندارین که بر پایه منطق باشه .صرفتون رو حدس و گمانه.
نمیگم برای حسنا هم حدس و گمان نبود.اما سوالاتی که بانو نوشته بود واقعا منطقی بود.
به حدس و گمان هایی که برای حسنا ساختین کار ندارم.اما سوالات منطقی بانو رو کار داشتم.منتظر جواب بودم ازش که نداد.
اما الان.
شده توهین و تحقیر دیگران.فقط صرف یه سری اطلاعات که حدس می زنین.هیچ منطقی پشتش نخوابیده.که واقعا تکتم عفیفه هست یا نه
یا نورا توبه اش واقعی بوده یا نه.
اصلا تمام حدس وگمان هاتون درست
2-اما واقعا زشته از زبان یک زن یک مادر یک دختر این کلمات هرزه و .. بیرون بیاد.
اینجا رو دوست داشتم چون هدفش مشخص بود.مبارزه با خیانت بدون توهین.
اگه از خوندن توهین و تهمت و فحش لذت می بردم می رفتم وبلاگ زن دومی های وبلاگ نویس.نه اینجا
یه مقدار به خودتون بیاین.کلمات رکیک برای چی استفاده میکنین؟
میخواین مثه وبلاگ زن دومی ها بگین که اینا چون کاراشون زشته ما هم میخوایم با کلمات زشت زشتی کارشون رو نشون بدیم
ببینید کی موفق تر بود.وبلاگ بانو که کمتر کلمه زشتی میدیدی یا وبلاگ زن دومی های وبلاگ نویس؟
صبا خانم میشه مدیریت کنین کسی از این کلمات استفاده نکنه.فقط تایید کردن کامنت کار مدیر وبلاگ نیست.
3-از ماست که بر ماست.بعد میگن چرا توهین به قومیت ها زیاد شده.چرا بین مردم جدایی افتاده.چرا مردم خودشون رو یکی نمیدونن.
میدونین چرا؟
برا اینه که مردم خودشون رو بالاتر می بینن و خیلی راحت به قومیت ها توهین میکنن.

امیدوارم ناراحت نشین.هرچی گفتم برای بهبود این وبلاگ بوده و لاغیر

آیناز سه‌شنبه 29 مهر 1393 ساعت 17:20

نازی جان
میشه به قشرهای دیگه توهین نکنی عزیزم
اعتمادزیادهمسرنوراآیاربطی به رشتی بودنش داره خانمم؟
پارسانمیتونه حتی فکرشوبکنه که دختری که این همه سال باهم دوست بودن الان این کاروباهاش بکنه
اون به زنش اعتمادداره
امانمیدونه نوراکنارپارسافقط یه نقاب عاشقانه است!!!

الهه دوشنبه 28 مهر 1393 ساعت 04:32

هر چی بیشتر این وبلاگها رو میخونم بیشتر متعجب و متاسف و متنفر میشم از اینهمه بی شرمی و بی شرافتی و خیانت!

نمی خوام بگم اینور دنیا فساد نیست .اصلا. ولی اینهمه پستی و خیانت پنهانکاری وبی اخلاقی های شرعی (صیغه و زن دوم .) و غیر شرعی.. اینهمه دروغ و ریا و هرزگی های پنهان که داره تو این کشور بیداد میکنه واقعا تاثر اوره...
حیف تقدس کلمه عشق/مادر/همسر....

آیناز یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت 22:39

مینوجان
حساس نشو
همیشه تودنیایه تعدادآدم هرزه بودن
یه تعدادهم همیشه تأییدشون میکردن
قبل ازانقلاب که تکلیفش معلوم بودجاهای خاصی داشتن
بعدازانقلاب کم رنگ شدن ولی همچنان این زن هابودن اماازجو
جدیدکشورمیترسیدن
چون اون موقع زنا سنگ /س/ار داشت میترسیدن
الان چندساله که دوباره پررنگ شدن دیگه ازجای خاص وترس خبری نیست
بخاطرهمین آزادانه دارن جولان میدن
همیشه بودن وخواهندبودهیچ وقت دنیای ماپاک نخواهدشد

مینو یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت 18:08

من دیگه به مرحله ای رسیدم که دارم بالا می آرم. دارم فکر می کنم داریم کجا می ریم؟ باورم نمی شه زنی تحت تاثیر کثافت کاری های نورا قرار گرفته باشه. پس وجدان کجا رفته؟ اخلاق کجا رفته؟ دیگه دارم بالا می آرم. چرا این جوری شدن آدم ها؟؟؟؟؟؟

[ بدون نام ] یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت 17:27

ba minoo movafegham khosh be hale hosna shode

بیتا اگه لمسم کنی شاید یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت 17:07

یاسمین جان بیتا نه تنها با مرد متاهل و زن و بچه داری به اسم بچه غول رابطه داشت بلکه حتی لیسانس حقوق هم نداشت ! و الکی میگفت وکیلم! من دروغگوتر از این خانم ندیدم

برای مینو یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت 16:11

مینو جان هدف حسنا چیه؟اون که ماستش رو کیسه کرده و جیکش در نمیاد حالا تو وبلاگهای دیگه کامنت میذاره به ما ربطی نداره اگه تو وبلاگ خودش شروع کنه به اراجیف گفتن حتما دوباره حالشو جا میاریم دست حسنا برای همه رو شده.در مورد شیرین امیری باهات موافقم اون بی بندباری رو تبلیغ نمیکنه راست و دورغشم به ما مربوط نیست چون پایبند به اخلاقیاته.اما در مورد نورا من خیلی خوشحال شدم گه اینجا در موردش بحث شد من از طریق یکی از دوستای همکارم با وبلاگش اشنا شدم وقتی از خیانتهاش مینوشت.همکارم با اینکه تخصیل کرده و زنیه که تو اجتماع بوده تحت تاثیر این خانم قرار گرفته بود اون زمان شوهر این خانم صبح تا شب کار میکرد تا قرضهایی که برای خرید یه خونه 60متری کرده بودن رو پس بده و خب شبا اینقد خسته بود فرصت نمیکرد خیلی به زنش توجه کنه و اختلافاتی داشتن.جالبه این دوست من دوست داشت جای نورا باشه میگفت ببین از صبح تا شب با مردهای دیگس. شوهرشم براش میمیره حتی یه بار اعتراف کرد به دوستی های غیر مجازم برای فرار از تنهایی فک کرده.نگو این خانم عقل نداشته خیلی ها مثل این همکار من تحت تاثیر این نوشته ها قرار میگیرن .هم مرها هم زنها اگه از اول وبلاگ نورا و کامنتاش رو میخوندی برات ملموس تر بود که این ادم واقعا خطرناکه . به هر حال پرونده حسنا بازه دهنش رو باز کنه بازم دوستان کاری میکنن که بره تو لاکش

یاسمین یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت 15:45

بچه ها واقعا این بیتا اگه لمسم .... با یک مرد متأهل رابطه داره ؟ بعد میومد از انسانیت و اخلاقیات پست میذاشت ، واقعا متاسفم . من خوانندش بودم و از وقتى که دیگه از بچه غول نمینوشت بهش شک کرده بودم ، تو جواب یکى از کامنتها که گفته بود چرا دیگه از بچه غول نمینویسى گفته بود طبق خواسته بچه غول دیگه چیزى ازش نمینویسم ، احتمالا ترسیده بود گندش در بیاد ، حالم از هرچى زن بى شخصیت و اویزون به هم میخوره ، چقدر هم ادعا داشت و منم منم میکرد .

مینو یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت 15:43

هدف اولیه ی این وبلاگ رو فراموش نکنید.
روز اولی که بانو این وبلاگ رو زد، برای رو کردن دروغ در زمینه ی خیانت بود. کسانی که خیانت می کردن، اما طوری دروغ می گفتن و جانماز آب می کشیدن که همه حرفاشونو باور می کردن. شیدا به روش نمی آورد که سیاوش ور دلشه و با هم رابطه ی .... داشتن. حسنا با مردک رو هم ریخته بود و وانمود می کرد اومدن التماسش کردن بره وبال گردنشون بشه.
من از وقتی این جا در مورد نورا بحث شد، روده درازی های حال به هم زنش رو خوندم. به نظر من اون خیلی دروغ می گه و چاخان می کنه. اما دروغ هاش در مورد تاپ و خوب و پرکار و خوشگل بودن خودشه نه خیانت هاش. اون داره رک و راست می گه چه جور آدمیه. به نظر من هرکس شوهر داشته باشه محال ممکنه حاضر باشه با نورا رفت و آمد کنه. خودش می گه خائنه. خودش می گه بی بند و باره.
چون خودش می گه خائنه، خوب این دیگه نوشتن نداره. خودش داره اعتراف می کنه...
داره دروغ می گه که فلان جا درس می خونه و شاغل و همه چی تمومه؟ خوب به ما چه؟! خیلی ها هستن که در این زمینه ها دروغ می گن. این قدر زیادن که اگر بخوایم به همه شون بپردازیم که دیگه هیچی. شیرین امیری هم اگر دروغ می گه خیانت که نکرده. در مورد خیانت کردن دروغ نگفته.
من احساس می کنم حسنا که یه مدت نیست، همه می رن سمت وبلاگ های دیگه. تکتم و عفیفه و نورا و... . خوب مثلا عفیفه و تکتم یکی باشن. که چی؟
حسنا هم اینو خوب درک کرده. برای همین هم با این که به وبلاگ ها سر می زنه و کامنت می ذاره (مثلا تو وبلاگ پرنده ی گولو)، تو وبلاگ خودش می ره تو کما که بقیه بیان بنویسن نورا اله و تکتم بله و شیرین امیری فلانه...
یه کم فکرتون رو به کار بندازین. الان دارین دقیقا در جهتی پیش می رین که حسنا می خواد. آفرین!

[ بدون نام ] یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت 09:36

بابا ابروهای تتو شده ارایش خلیجی و مخصوصا ارایش چشم غلیظ با سایه طوسی پررنگ و اون لباسهایی که نورا تعریف میکنه کاملا سلیقش رو نشون میده دیگه خیلی وقته این مدل ارایش از مد افتاد ور ضمن کسی که اینقد زیبا باشه نیاز به این همه ارایش نداره

[ بدون نام ] یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت 09:31

منم با مهصا موافقم .اون جور که خودش گفته علی اینقد عاشق این بوده که زنشو طلاق داده حالا اختلافم داشتن ولی دلیل اصلی عشق به نورا بوده.زن سعید بهش زنگ زده و خواسته از زندگیش بره بیرون فک کرده این مجرده گفته تو فرصتهای بهتری داری!!!این زنها اسیب ندیدند؟یه نگاه به کامنتدونیش بندازین چطور مردهایی که میگن متاهلن قربون صدقش میرن پسرهایی که ارزو میکنن همسر ایندشون مثل نورا باشه!!!!و چند تا مورد هم من یادم هست اون موقع که از دوستیاش می نوشت زنهای متاهلی که با شوهرشون مشکل داشتن میگفتن اونا هم دوست دارن شیطونی کنن!!!!!بله دوستان ادم ساده و زودباور زیاده و متاسفانه خیلی ها تحت تاثیر این ادمهای دروغگو قرار میگیرند.حتما شما هم ادمهای زیبا با موقعیت اجتماعی خوب و خوش هیکل و تحصیل کرده اطرافتون هست سوال کنید بببنید ایا همه مردها با دیدن اونا از خود بیخود میشن و مسخ شده فقط به زیبایی اونا خیره میشن و اظهار محبت میکنن؟به خدا اینجوری نیست این خانم توهماتش رو مینویسه و یه عده زودباورم غبطشو میخورن

[ بدون نام ] یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت 02:26

بچه ها این پویا کیه که نورا تو پستهای اولش ازش میگه؟ مگه شوهرش اسمش پارسا نیست؟

noooora 2 یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت 01:46

nazare mahsa doroste

noora ye khaene 2 tarafe ast! ham be shoharo bache khodesh ham be onhame zano bachei ke ba shoharashon eshve miomadeo love miterekondeo tip mizade mirfte khonashoon!!

hanoz ham esme har pesaro marde javoon va poldari miad ab az labo lochash rah miofte

tobe gorg ham marge
man hichhhhhhhh asari az pashimoni tu neveshtehash nemibinam

noooooooora یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت 01:40

gonahe noora faghat be khodesh marboote?????
bebakhshid imano alio saeedo ...ina zano bache nadashtan????????????????
ba noora be zaneshon khiianat nemikardnd??????????

noora ye harze ast va be ehtemaleghavi tobei ham dar kar nist faghat mikhad bishtar az in khanandehash sarzaneshesh nakonan hamin
enghad sade nabashim!

[ بدون نام ] یکشنبه 27 مهر 1393 ساعت 01:38

شیرین امیری هم خیلی دروغ می گه.
یک کمی هم از شیرین امیری ولگرد وبلاگستان بگید. هرجا بری شیرین هست. شیرین امیری اینجا، شیرین امیری اونجا، شیرین امیری همه جا هر وبلاگی هم ثبت می شه اولین کامنتش مال اونه. نشسته پشت در وبلاگستان
بدتر از نورا هم دانشگاه پزشکی می ره. معلم هست. دو سه تا بچه داره. مسئولیت کنترل تمام وبلاگهای فارسی را داره. در زمینه ارشاد و هدایت دست هرچی پیامبره از پشت بسته. بقیه اش را شما بگید.

مهصا شنبه 26 مهر 1393 ساعت 23:56

اگه این چیزهایی که نورا نوشته واقعیت داشته باشه، نورا هم یکی مثل حسناست چون نورا با مردهای متاهل رابطه برقرار کرده، با مردهایی که زن داشتند.
نورا علاوه بر اینکه به اون زن ها خیانت کرده، به همسر خودش هم خیانت کرده.

ازار دادن زن ها که فقط با زن دوم شدن و صیغه شدن نیست، ازار دادن این زن ها با دوستی و رابطه هم هست، فقط رنگ شرعی شدن تو اسلام رو نگرفته!!!!!!!!!!!
خیانت در هیچ کجا، چه رسمی چه غیر رسمی پذیرفته نیست.

همونجور که در مورد حسنا می گیم در مورد نورا هم اگه یه زن با خوندن وب نورا،به شوهرش خیانت کنه چی؟
اگه بره با مردهای متاهل رابطه داشته باشه چی؟


شاید اگه حسنا حمایت مالی معمولی داشت، خانواده ی خوبی داشت، زن دوم نمی شد.
ولی نورا با وجود وضع مالی نسبتا خوبی که خودش می گه (2 تا خونه و ماشین و ...) و خانواده ی خوبی که خودش می گه و حمایت خانواده و همسرش و با وجود بچه، با مردهای دیگه، چه مجرد و چه متاهل بود.

حالام که داره جمع می کنه و می بنده.

[ بدون نام ] شنبه 26 مهر 1393 ساعت 20:53

dar morede hosna ghabool har chi begid chon zendegie ye zane dige ro kharab karde vali noora in tor adami nis nahayat be khodesh asib mizaneo zendegish.. dorost nist har kasi ro doost nadarid bekoobid ba adabiyate zesht.. noora gonahe karhaash faghat be khodesh marboote

به مو فرفری شنبه 26 مهر 1393 ساعت 15:32

موفرفری جان.من شک ندارم که نورا یک کارمند خیالبافه. ببخشید اسم اون آقا رو اوردم ولی منظورم این نبود که نورا راست می گه. یعنی انقدر دروغ های این زن تابلو و ضایع است که مرغ پخته خنده اش میگیره. کدوم زن خیانتکاری که هر روز یه دوست پسر داره و انقدر هم به شغلش نیاز مالی داره که هر بار اخراجش می کنن میشینه آبغوره میگیره میاد با اسم واقعیش وبلاگ میزنه و اسم واقعی رئیسش رو هم میاره! همه میدونن این کارخونه فولادی که نورا میگه تو خاورمیانه اوله اسمش چیه. برای فهمیدن اسم اون آقا هم کافیه یه سرچ کنید تو اینترنت و بزنید مدیرعامل فولاد... اسم اون آقا میاد.که از قضا اسم کوچیکش هم همونیه که نورا ادعا می کنه. این جور چیزها تو خارج از ایران هم رسوایی جنسی محسوب میشه، چه برسه به ایران. نورا دروغگوییه که یه جایی شنیده هر چی دروغ رو با جزئیات تر و گنده تر بگی باورپذیرتر میشه.(برعکس حسنا که به این نتیجه رسید هر چی دروغ رو سر بسته تر بگه خطرش کمتره!)

نارین شنبه 26 مهر 1393 ساعت 13:49

سلام
من در مورد گذشته نورا هیچ حرفی نمی تونم بزنم.چون میگه توبه کرده.برای همین درست نمیدونم صفت بد دربارش به کار ببریم

نامه امام علی(ع) به مالک اشتر: ای مالک! اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم نگاهش مکن ، شاید سحر توبه کرده باشد و تو ندانی
این که گفته من توبه کردم پس زدن حرف و صفت زشت بهش درست نیست.
اما اگر درباره حرفای روزانه اش ، دروغی ، سوتی ، چیزی پیدا کردید که مشهود باشه می تونم قبول کنم.منم نمی تونم قبول کنم که یکی هم شاغل باشه هم دو جا درس بخونه اونم ارشد که همه میدونیم چقد درگیری ذهنی داره و مقاله و هم درس بده و هم به خانواده و مهمونی برسه.
دوست من دو رشته رو داره همزمان میخونه.مجرده شاغلم نیست ولی خسته است همیشه.ولی میگم تواناییها فرق داره.
تنها ایرادی که میتونم بهش بگیرم تایم بندی این خانمه.که به نظر من نمیشه.
من نمیگم این خانم فرشته است میگم وقتی قراره دروغی از کسی رو کنیم چیزی باشه که مشهود باشه.

[ بدون نام ] شنبه 26 مهر 1393 ساعت 13:09

کامنتهای دکتر تکتم الماسی و عفیفه کنس میرزا تو برگ 9 و 12 و 13 است. خرداد و تیر 91

قورباغه سبز شنبه 26 مهر 1393 ساعت 10:36

پس کامنتای من در مورد دکتر عفیفه خاتون آشپز کجاست؟
پیداشون نمیکنم

[ بدون نام ] شنبه 26 مهر 1393 ساعت 05:48

جالبه که همه مردا منتظرتد در مورد قیافه و تیپ و هیکل نورا و اینکه بهش نمیاد زایمان کرده باشه نظر بدن یکی از دوستان پرسیده بود یعنی کسی حرفاشو باور میکنه چرا نکنه عزیزم یه سر به کامنتدونیش بزن و ببین چقد ادم ساده وجود داره که دوست دارن جای اون باشن !نورا در مورد امتحانات دانشگاه سراسری روزانش یا حتی کلاساش هیچی نمی نویسه اما اتفاقات دانشگاه ازادش رو مو به مو تعریف میکنه!

موفرفری شنبه 26 مهر 1393 ساعت 00:34

حالا چرا اسم این بنده خدا را اینجا ذکر کردی, ممکنه این نورا فقط یک کارمند خیال پرداز بوده باشه و ما بقی ماجرا داستان!
صبا خانم کاش ادیت میکردی!

مینو شنبه 26 مهر 1393 ساعت 00:03

سلام...
اومدم تو پست پایین نظر بدم، بسته بود. مجبور شدم بیام این جا. من از کامنت های این جا وسوسه شدم نورا رو بخونم. به نظر من اون خیلی رو بازی می کنه. نه که دروغ نگه ها... می گه... زیاد هم می گه. ولی فکر نکنم چهره ی چندان محبوبی جز بین هم صنف های خودش داشته باشه.
اما حسنا بین کسانی جا باز کرده که مخالف های درجه یک ازدواج دوم اند؛ به نظر من حسنا هنرمندتره و ارزش پرداخت بیشتری داره.
اومدم دیدم تقریبا همه هستن. منم گفتم سلامی عرض کنم. با این که موافق بسته شدن اون ور بودم، اما خوشحالم که این جا فعال شد. فیتیله پیچ کردن حسنا به همه ی این دردسرها می ارزه. دلم نمی خواست دوباره بشه یکه تاز وبلاگستان. دومی های آویزون حالا حالاها از دست بانو و شرکا خلاصی نخواهند داشت. یه روز خوش ندارن از دست این جا. نباید یه آب خوش از گلوشون پایین بره. گاهی مجبور بشن شبونه فرار کنن؛ گاهی تو پستو قایم شن؛ گاهی رمز عوض کنن...
شاید زیاد ننویسم؛ اما هستم.

[ بدون نام ] جمعه 25 مهر 1393 ساعت 19:09

بابا نورا خالی بنده
یه جور بیمار که دوست داره خودشو مطرح کنه و بگه جذاب و زیبا و نامبر وانه..
واقعا یعنی کسی هست که اینقدر هالو باشه که حرفاشو باور کنه؟!
توهمات و خیالاتش رو بهش شاخ و برگ میده
در اینکه زن چیپ و سطح پایینی هست که اصلا ذره ای تردید نیست
هیچ مردی..هیچ مردی تو محیط کار اونم برای اولین بار تا خود زن بهش نخ نده به خودش جرات نمیده به اون زن نزدیک بشه.مگه اینکه اون زن حال و روزش از سه فرسخی داد بزنه چی کاره است..

نورای خیال باف جمعه 25 مهر 1393 ساعت 18:59

راستی یه خبر مهم! از انجمن نویسندگان ایران دعوت به همکاری شدم! نظرتون چیه؟! جواب بدم؟! یه دفعه دیدید الکی الکی نویسنده شدم ها! اونوقت مجبورم با اسم مستعار بنویسم! کار دنیای من برعکسه! همه تو وبلاگشون اسم مستعار دارن من برعکس میرم و تو دنیای واقعیم اسم مجازی انتخاب میکنم!!!

چیه؟ چرا تعجب کردید؟ انجمن نویسندگان ایران دنبال بزرگترین خالی بند وبلاگستان افتاده و خواهش و التماس که بیا با ما همکاری کن. آرزو را بر جوانان عیب نیست.ما گفتیم، شمام باور کنید.

نورای زیبای پورشه سوار جمعه 25 مهر 1393 ساعت 18:43

قبلش میدونستم که پرادو داره اما اون روز با یه پورشه اومده بود. فوق العاده بود ماشینش. سوار که شدم وایستاده بود و حرکت نمیکرد. زل زده بود بهم. میگفت نورا چقدر زیبایی! دلم نمیاد چشم ازت بردارم و

[ بدون نام ] جمعه 25 مهر 1393 ساعت 17:10

نازی جان به ادمی که شوهر داره شب با یه مرد دیگه میره باغ و شب برنمیگرده یا با دوست پسرش شب تاسوعا میره خونه مجردی و با یه مشت مرد غریبه مشروب میخوره و قلیون میکشه و به شوهرش میگه خونه دوستم بودم و موارد مشابه که خودش تعریف کرده چی میگن؟نورا هنوزم هنوز ادمه وقتی مردا ازش تعریف میکنن دست و پاش شل میشه حالا میخواد اون مرد حاجی باشه رانندش باشه همکلاس بقال سر کوچه یا هر کس دیگه الانم اینقد خواننده هاش گیر دادن میگه دیگه این کارها رو نمیکنه پاش بیفته نورا همون نوراست.این حاضر بود به هر قیمتی با سعید بمونه ولی چون اون سعید به خوهرش پیشنهاد داد این بهش برخورد و بهم زد وگرنه حالا حالاها داشت خیانت میکرد

ﻧﺎﺯﻱ جمعه 25 مهر 1393 ساعت 16:14

ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻧﻮﺭا ﻧﮕﻴﺪ ﻫﺮﺯﻩ ﭼﻮﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎ اﺯ ﻛﺎﺭﻫﺎ و اﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﺶ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻩ اﻳﻨﻜﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻛﺎﻣﻨﺖ ﻣﻴﺰاﺭﻥ ﺩﺭﻭﻏﻬﺎﺵ ﻟﻮﻭﺑﺮﻩ ﺩﻭ ﭼﻴﺰﻫﺎﻳﻲ

اﻭﻻ ﻣﺴﻠﻤﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﻧﻮﺭا ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻴﺸﻪ ﻣﺮﺩﻫﺎﻱ ﻛﺜﻴﻒ ﺩﻭﺭش ﺟﻤﻊ ﻣﻴﺸﺪﻧﺪ

ﺩﻭﻣﺎ ﺷﺎﻫﺮﺥ ﻳﻚ اﺩﻡ ﭘﺴﺖ ﻣﻨﺤﺮﻑ ﺑﻮﺩﻩ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﭼﻪ ﺩﻟﻴﻠﻲ ﺩاﺭﻩ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺭا ﻫﻴﺠﺎﻧﻲ ﻣﻴﻨﻮﻳﺴﻪ و ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻩ اﺯ اﻭﻧﻬﺎ اﺩﻣﻬﺎﻱ ﻗﺎﺑﻞ اﺣﺘﺮاﻡ ﺑﺴﺎﺯﻩ ﻧﻪ ﻋﺰﻳﺰﻡ اﻭﻧﻬﺎ ﻓﻘﻄ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺭاﺑﻂﻪ ﺟﻨﺴﻲ ﺑﻮﺩﻥ و ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ ﻛﻪ اﻻﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ اﻭﻣﺪﻩ و ﻫﻤﻪ اﻭﻥ ﻋﻮﺿﻲ ﻫﺎ ﺭﻭ اﻧﺪاﺧﺘﻪ اﺯ ﺯﻧﺪﮔﻴﺶ

[ بدون نام ] جمعه 25 مهر 1393 ساعت 15:18

همه وبلاگ نورا دروغه بابا .... زن عقده ای دیوانه

[ بدون نام ] جمعه 25 مهر 1393 ساعت 15:12

وای این جریان شاهرخ رو خوندم هنگ کردم چقد هرزست این عفریته تو این مطالب اخیرش نوشته بود یه پسره از خواننده هاش نامزدیشرو به خاطر نورا بهم زدهیعنی پستی نیست که توش از زببایی و خرید تعریف بقیه از خودش چیزی ننوشته باشه.بچه ها یادتونه گفته بود دانشگاه ازاد یه رشته مهندسی مبخونه و پیام نور زبان؟حالا چه جوری اون پیام نوره تبدیل شد به یه رشته خیلی خوب تو یه دانشگاه روزانه معروف تهران!!!!این بدبخت کوه عقدست این هفته هم قول داده بود عکس بذاره دید نمیتونه و دستش رو میشه و همه خواننده هاش شاکی میشن کلا جمع کرد.راستی حسنا جون توی وبلاگ عسل خانمی گفته بود خیلی از انرژی و حس زندگی نورا خوشش میاد دروغگوها خوب عاشق هم میشن

نارین جمعه 25 مهر 1393 ساعت 14:33

سلام
پیشنهاد میکنم یه پست ثابت بذارین و کامنترها اونجا کامنت بذارن و سوتی ها و دروغ های این وبلاگ نویسا رو بنویسن.بعضی اوقات پست رو که برمیدارین دیگه نمیشه به کامنت های قبلی دسترسی پیدا کرد.
ممنون

و حالا ماجرای شاهرخ و باغ رفتن نورا و جریان اصلی


جریان دعوای مفصلم با شاهرخ رو تو وبلاگ اولم نوشته بودم. اینکه من رو دعوت کرد به یه ویلا تو یه شهرستان نزدیک تهران. اونجا کلی حرف زدیم. بهش گفتم دیگه نمیخوام با کسی دوست باشم و میخوام از زندگیم بره بیرون. اونجا بود که میخواست..........! شانس آوردم که پشیمون شد و تونستم از دستش در برم.


در پست دوست سوم ایمان این را نوشته!

چطور پشیمون شد؟ اون خونریزی شدید ربطی داره به پشیمون شدنش یا کلا بی ربطه؟ چه جوریاس؟؟؟؟؟

سلام صبا جون و بانو جون و بقیه شرکا در مورد نورا براتون بگم

تو وبلاگ اولش این پست را نوشته پستش را کامل کپی میکنم و خواهش میکنم دقیقا بخونید:


یه دختر شجاع یا یه دختر .... ؟!

شاهرخ نگران بود و میگفت پاشو ببرمت خونه که خیلی دیر شده، اما من خونسرد نشستم رو تخت و ازش پرسیدم شاهرخ میشه شب اینجا بمونیم؟! چشماش داشت از حدقه در میومد! گفت تو دیونه ای دختر، یالا پاشو الان اون شوهر دیونت تهران رو بهم میریزه تا پیدات کنه. پا شدم اما به جای اینکه از خونه بریم بیرون رفتم و مانتوم رو دراوردم و یه دمپایی ابری که کنار اتاق بود رو پوشیدم و بعدش همه سراغ کتری و چای! شاهرخ گیج شده بود. هم می ترسید و هم دلش میخواست پیشم بمونه. تسلیم شد! 2تا چای ریختم و اینبار نشستم رو زمین رو فرش و با دست اشاره کردم که بیا تو هم بشین.

واقعا نمی دونم کارم درست بود یا غلط اما اون شب به اون بی خبری و لجبازی و البته آرامش احتیاج داشتم. شاهرخ گفتم مطمئنی میخوای شب رو اینجا بمونیم؟ گفتم آره 100% گفت پس پاشو بریم واسه شام خرید کنیم. با اینکه تا اولیم مغازه خیلی فاصله بود اما پیاده راه افتادیم. تو راه دستمو محکم گرفته بود. واسم از بچگیش تعریف کرد و اینکه این باغ مال پدربزرگشه و همیشه آخر هفته ها میومدن اینجا و کلی خاطره داشت. خیلی با هیجان حرف میزد. به شوخی گفتم میخوای وسط تعریفات یه نفس هم بکشی؟! خندید و گفت آخه هیچوقت مثل امشب حواست بهم نبوده واسه همین هول کردم! رسیدیم به یه مغازه کوچیک خواروبار فروشی. چیز زیادی نمی شد خرید! واسه شام تن ماهی و کنسرو لوبیا خریدیم بعد شاهرخ گفت تپل امشب باید تا صبح بیدار باشیم و ورق بازی کنیم بعد هم گفت پس چیپس و ماست هم میخریم بعد در گوشم گفت اینجا یه مشروب عالی هم دارم! دوباره دستم رو گرفت و گفت اگه اجازه بدی واسه صبحانه هم خرید کنم. گفتم اجازه واسه چی؟ گفت می ترسم پشیمون بشی و شب برگردی! اونوقت من میمیرم از غصه ها! گفتم نترس میمونم! بعد هم خریدهارو برداشتیم تا برگردیم، اما کی حال داشت اون هم راه رو پیاده برگرده!!!

وقتی رسیدیم داشتیم از خستگی هلاک میشدیم! ولو شدم رو زمین. سریع خریدهارو جابه جا کرد و اومد پیشم. یه دفعه دستش رو برد سمت یقه لباسم! شوکه شدم. خودمو کشیدم عقب. گفت نترس بابا میخواستم مانتوت رو از تنت درآرم. هیچی نگفتم اما یه دفعه یه فکر مثل خوره افتاد تو جونم که هی دیوونه! میخوای تا صبح باهاش تنها بمونی! مطمئنا نمی تونی جلوی خیلی از اتفاقارو بگیری! درسته که خیلی دلم محبتش رو میخواست حتی بوسیدن هاشو اما نه بیشتر! دلم شور میزد. وقتی بهش دقت میکردم میدیدم یه جور استرس تو رفتارشه که نشون میده راحت نیست. انگار دودله که یه کاری رو انجام بده یا نه و من مطمئن بودم اون یه کار اینه که با من رابطه ... داشته باشه.

نمی دونم چرا از صبح اصلا به این چیزا فکر نکرده بودم. تازه فهمیدم که هی میگفت نکنه شب پشیمون بشی واسه چی بوده! ساعت 10:30 شب بود. خدایا چیکار کنم؟! وقتی سفره انداختیم تا غذا بخوریم انگار راه گلوم بسته بود. به زور چند تا لقمه خوردم. شاهرخ هر یه لقمه ای که میخورد بعدش منو یه بوس میکرد. یه دفعه بدون اینکه حتی به حرفام فکر کنم بهش گفتم شاهرخ فکر اینکه با من س.ک.س داشته باشی رو از سرت بیرون کن!!! خشکش زد. لقمه ای که تو دستش بودو داشت میذاشتش تو دهن من رو هوا موند. زل زد تو چشمام و گفت واقعا متأسفم برات!!! از سر سفره بلند شد و رفت تو باغ. من هم تازه با خیال راحت از اینکه دستش رو خوندم و حالش رو گرفتم نشستم و یه دل سیر غذا خوردم! سفره رو جمع کردم و تا اومدم از جام بلند بشم شاهرخ اومد تو اتاق حمله کرد سمت من و بلندم کرد و پرتم کرد رو تخت و شروع کرد به کشیدن و کندن لباسام! اونقدر قوی و درشت بود که عملا هیچ کاری جز یه دست و پا زدن مسخره ازم بر نمی اومد. تو یه چشم به هم زدن نصف لباسام از تنم دراومده بود. من جیغ میزدم و سعی میکردم بزنمش. با ناخن تمام بازو و صورتش رو خط خطی کرده بودم. بعد یهو ولم کرد. رفت عقب وایستاد و لباساشو صاف کرد و گفت فقط میخواستم بهت بفهمونم که ترتیب تو رو دادن واسم تو یه چشم به هم زدنه! پس روتو کم کن و دیگه اراجیف به من نگو! بلافاصله هم رفت بیرون از اتاق.

تازه حال اون بدبختهایی که به زور بهشون تجاوز میشد رو درک کردم. تمام بدنم میلرزید. شوکه بودم. واقعا اگه میخواست، هیچ کاری ازم بر نمی اومد. لباسام رو مرتب کردم و نشستم رو تخت. یه دفعه یه حالتی بهم دست داد مثل کسی که نمی تونه ادرارش رو کنترل کنه. یه جریان رو حس میکردم و نمیتونستم جلوشو بگیرم. فکر کردم خودم رو خیس کردم! اومد از جام بلند بشم دیدم همینطور یه مایعی داره ازم میریزه. نگاه کردم دیدم ای وای من! خون مثل یه جوب آب راه افتاده! با جیغ شاهرخ رو صدا کردم اما نمیومد. التماس میکردمش وقتی اومد تو اتاق قبضه روح شد. میزد تو سرش و میگفت چی شدی عشقم! غلط کردم! ...

چندتا ملافه برداشت و گذاشت رو صندلی ماشین و زیرش هم یه سفره پهن کرد و بغلم کرد و گذاشت تو ماشین و رفتیم درمانگاه. از شدت خونریزی کاملا بی حال شده بودم و منگ. فقط یادمه که هی صدای زنگ موبایلم رو میشنیدم. وقتی چشمام رو باز کردم دیگه صبح شده بود و تو یه اتاق جدید بودم. ظاهرا شبانه با آمبولانس من رو آورده بودن تهران و بستریم کرده بودن. پرستار که اومد و دید بیدار شدم گفت الان میگم همراهت بیاد داخل. وقتی در باز شد فکر کردم الان شاهرخ میاد اما در کمال تعجب دیدم که خواهرمه!

تو درمانگاه به شاهرخ گفتن که ما امکانات نداریم و ممکنه مریض بره تو کما واسه همین من رو آوردن تهران و شاهرخ که حسابی ترسیده بوده زنگ زده به خواهرم تا بیاد بیمارستان. خواهرم تا من رو دید زد زیر گریه که دیونه چیکار داری میکنی؟ جریان بچه چیه؟ اون موقع شب با این پسره چیکار میکردی؟ .... مرتب داشت سوال میکرد و اشک میریخت.

یه توضیحاتی سر بسته بهش دادم و گفتم بعدا مفصل برات میگم. گفتم از پارسا خبر داری؟ یهو رنگ به رنگ شد و گفت نه! اما نگران نباش حتما حالش خوبه! ساعت 11 صبح مرخص شدم و با یه سری دارو از بیمارستان اومدیم بیرون. شاهرخ رو دم در دیدم فهمیدم که هزینه بیمارستان و آمبولانس و داروهارو اون داده. میخواستم باهاش حساب کنم که گفت فعلا برو خونه و سعی کن به خودت مسلط باشی! همه چیز درست میشه. از حال خودت بی خبرم نذار. هر اتفاقی که افتاد بهم بگو. پس فردا سر کار میبینمت و یه چیزی در گوش خواهرم گفت و رفت. خیلی مشکوک بود همه چیز. تو ماشین خواهرم گفت ببین اصلا نترس و نگران هم نشو، خدارو شکر همه چیز به خیر گذشته! گفتم منظورت چیه؟ گفت که پارسا دیروز ظهر با موتور داشته میومده که با یه وانت نیسان تصادف کرده!

وای خدایا! من احمق رو بگو! چه فکرهایی میکردم! قلبم اومده بود تو دهنم. هزارتا سوال پرسیدم. به جای خونه خودم رفتیم خونه مامانم. بعد از یکساعت پارسا با بابام از بیمارستان اومدن. خدایا شکرررررررت! حالش خوب بود فقط دستش شکسته بود اما چون موقع تصادف بیهوش شده بوده واسه اطمینان یه شب بیمارستان نگهش داشته بودن. محکم بغلش کردم و بوسیدمش. اصلا یادم رفته بود که باهاش قهر بودم. اونم سفت من رو چسبیده بود و به شوخی میگفت اگه بازم باهام قهر کنی به جای وانت این دفعه میرم زیر تریلی ها!

راجع به شب قبلش و این که کجا بودم اصلا سوال نکرد انگار مطمئن بود که خونه بودم و فقط از سر لجبازی و قهر سراغش رو نگرفتم. من هم هیچ حرفی نزدم. تا شب اونجا بودیم و مامانم اعلام کرد که چون حال ما دو تا خوب نیست فردا سیزده بدر رو همه تو خونه مامانم اینا و توی حیاطشون برگزار میکنیم!


_____________________________________

اینجا ماجرای رمانتیک اینکه پاشده با شاهرخ رفته ویلاشون و .....حالا اینکه آیا با یک لباس به زور کندن نورا به اون خونریزی شدید در حد کما رفتن افتاده را....دیگه باید در پست بعدی خوند!میگن دروغگو کم حافظه میشه راست میگن

ز اول از اتفاقات این چند روز میگم. رفتم دکتر و کلی انرژی گرفتم. دکترم جزء ده پزشک برتر دنیا انتخاب شده! من به جای اون ذوق کردم! خیلی تحویلم گرفت. تا از در رفتم تو و فامیلیم رو گفتم زودی اسمم رو یادش افتاد! گفت تو بیمارستان هم خوشگل بودی اما الان خیلی خیلی خوشگل تر شدی! من هم به شوخی گفتم دکتر اینقدر شما استایلتون آمریکاییه که آدم دلش میخواد هی کلش ضربه بخوره و بیاد پیش شما!



از دکتری که برای معالجه هم رفته پشش باز ببینید چی نوشته؟ دکتره هم از خوشگلی خانوم نوراااااااااااااااا یه زن رنگین کمانی تعریف داده . نمیدونم چی بگم؟ کم اوردم

اﺯ اﻳﻦ ناراحتم که پارسا همش فکر خودش و برنامه های خودشه. یکشنبه باز هم کلی ننش رو نفرین کردم! از بس همه چیز واسه بچه هاش کم بوده و هیچ امکاناتی نداشتن حسابی عقده ای شدن. پارسا پر از عقده هاییه که میخواد الان به همش برسه. شاید خنده دار باشه اما حتی یه کلاس زبان اینارو نمی فرستاده! پارسا داره خودش رو میکشه، بهش میگم یا ورزشت رو برو یا زبان رو. میگه نه هر دوش رو میخوام. خیلی خونسرد و بی خیاله. الان دو ماهه بهش میگم زانو دردم خیلی عذاب آور شده، سه بار وقت دکتر گرفتم و کنسل شده.


,............................................................

ﺧﻮﺏ ﻧﻮﺭا!ﻫﻢ ﻛﻪ اﻻﻥ ﻭﻗﺘﺶ ﺭا ﻫﻤﻴﻨﻘﺪﺭﺭﺭﺭﺭ ﭘﺮ ﻛﺮﺩﻩ ﻣﺜﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻛﻪ ﺩاﺭﻩ اﻳﻨﺠﻮﺭﻱ ﺑﺪﺵ ﺭا ﻣﻴﮕﻪ!!!!!!!!!

http://web.archive.org/web/20130314213956/http://noora2012.blogfa.com/1391/12
تا گفتم آره بهم گفت وای اصلا بهت نمیاد و چقدر هیکلت خوبه انگار نه انگار که زایمان کردی!!!!! بعد هی من رو به اسم کوچیک صدا میکرد، نورا خانوم نورا خانومی  میکرد بیا و ببین! ازم پرسید معنی اسمتون چیه؟! و ...

اﻳﻨﺠﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﻣﺼﺎﺣﺒﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﺑﺪﻩ!!!!!!!!!!! ﻣﻦ ﺣﺲ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺧﻮﺩ ﻧﻮﺭا ﻫﻢ ﺧﻴﻠﻲ ﺯﻥ ﺳﺎﺩﻩ اﻱ ﺑﺎﺷﻪ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺟﺮاﺕ ﻣﻴﺪﻥ ﻫﻤﻮﻥ اﻭﻝ ﻛﺎﺭ اﻳﻨﻘﺪﺭ ﺑﻲ ﺷﺮﻑ و ﭘﺮﺭﻭ ﺑﺸﻦ اﺧﻪ ﻣﻌﻨﻲ ﻧﺪاﺭﻩ ﻭاﻗﻌﺎ ﻳﻪ ﻣﺪﻳﺮ ﻫﻨﻮﺯ اﺳﺘﺨﺪاﻡ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻫﻴﻜﻴﻞ ﻃﺮﻑ ﻧﻆﺮ ﺑﺪﻩ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻴﺰﺩ ﺩﻫﻨﺶ!

آزاده جمعه 25 مهر 1393 ساعت 12:35

خداروشکر
حسناتوغارتنهایش رفت!نیست قفل کرده بودکه مردک نره کلیدش وانداخت یه جایی الان داره دنبال کلیدمیگرده دراین حالت مردک داره بایه دست باموهای حسنابازی میکنه بایه دست داره دنبال کلیدغارمیگرده!
عفیفه (تکتم) که رفت مالزی بچه ش آرش اونجاباتبلتش میره کلاس اول!!ازاونجاخاطره ثبت میکنه!!
نوار!!! هم فعلابلاتکلیفه فعلارفته خریدبرنگشته!!!

آزاده جمعه 25 مهر 1393 ساعت 12:23

بچه هامن یه سوال واسم پیش اومده؟؟؟؟؟
آیااینطوری که نورامیگه حتمابایدتوهرشرکتی هرزنی بایه مردی دوست باشه؟؟!!!
اگه اینطورباشه که ‌...
یعنی توهین به خانومایی که دارن پابه پای شوهرهاشون کارمیکنن!

یک هرزه هراززززز رنگ! جمعه 25 مهر 1393 ساعت 04:50

علی هی زنگ میزد و میگفت میخوام بیام دنبالت و اولین نفری باشم که با رنگ موی جدید میبینمت! هرچی هم اصرار کرد نگفتم چه رنگی میخوام بکنم. از اون طرف عموجان گفت که امروز فرصت داره و میخواد من رو ببینه. از طرف دیگه همکار قبلیم سعید هم اومده بود تهران و میخواست بیاد من رو ببینه (قزوین زندگی میکنه، خودش هم قزوینیه!!!) و از همه مهمتر پارسا گیر داده بود که عصر یکی از همکارهاش که خیلی باهام صمیمی هستن کنسرت دارن و میخواست که حتما بریم
-------
فاحشه های کنار خیابون شرف دارند به این هرزه های همه کاره ی بی شرم و خوش خط و خال
اونا دیگه جریان هرزگی ها شون رو با آب و تاب تو بوق و کرنا نمیکنند!!!!

[ بدون نام ] جمعه 25 مهر 1393 ساعت 04:03

این پست سوتی رو خوندم الان که نازی گذاشته واقعا دلم بهم خورد
هرزه همه کاره هم زمان با شوهرش و علی و عموش داره صحبت میکنه با موبایل و هیچکدوم ار بقیه خبر ندارند!! این غیر از شاهرخ و سعید و .. است...این همه خیانت و لاشی گری و هرزگی و بی اخلاقی ...نوبره دیگه

باید فقط این ادم ها رو بندازی wc و سیفون رو بکشییییی!

نوراااا جمعه 25 مهر 1393 ساعت 03:46

یه هرزه هزار رنگ
شکل مرغ کرچه!! هرکی بهش پا بده باهاش...

طفلک شوهر و دخترش...

نوراااا جمعه 25 مهر 1393 ساعت 03:40

دیدین گفتم قزوینیه!!

یه جا تو وبش میگه از محصولات شهرشون برام میفرستاد و میگه تمیتونم بگم چه محصولی چون شهرستان پدری خودمم هست اونجا(یعنی همون شهر سعید!)
بعد او وب اولش میگه:

ز طرف دیگه همکار قبلیم سعید هم اومده بود تهران و میخواست بیاد من رو ببینه (قزوین زندگی میکنه، خودش هم قزوینیه!!!)

http://web.archive.org/web/20121114105329/http://noora1360.blogfa.com/

دارم دنبال اون ستار حان و سلسبیل که گفتم میگردم که لیتکش رو بدارم که سوتی داده ادرس خونه شو (اونجایی است که از خراب کردن خونه پدریش میگه)

دیدم داره جمع میکنه میره مثل عفیفه که اونم بزودی الوداعش رو خواهیم دید

نوراااااا جمعه 25 مهر 1393 ساعت 03:24

تا دید اینجا داره لو میره از جمله ترک بودنش داره کاسه کوزه رو جمع میکنه!!
کلا دم خودمون گرم!!(بانو و شرکا!)

به دکتر تکتم الماسی جمعه 25 مهر 1393 ساعت 02:34

دکتر
وبلاگ کنس میرزا را به روز نمی کنی؟
دلمون تنگ شده. دیگه برگرد از سفر

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 مهر 1393 ساعت 14:58

همکار مرد بره سفر، سوغاتی بیاره از عجایبه!
از اون عجیب تر که برات ست لباس زیر بیاره

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 مهر 1393 ساعت 14:54

این که یه زن رنگین کمانی نیست، چند تا زنه.

یه نفری هم کارمنده، هم دانشگاه درس می ده، هم دو تا رشته همزمان درس می خونه، آب حوض می کشه، پیرزن خفه می کنه، هفته ای هفت بار می ره خرید لباس و کیف و کفش، هر شب یا مهمون دارن یا مهمونی ان، وقت آزادش هم به دوست پسرهای رنگین کمانیش اختصاص می ده.

هر دقیقه زندگیش یه روز ماست

ﻣﻮﻓﻖ ﺷﺪﻡ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻢ ﻳﻪ ﺯﻥ ﺭﻧﮕﻴﻦ ﻛﻤﺎﻧﻲ

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 مهر 1393 ساعت 11:05

نورا خونش طرفهای ازادی و طرشته به شدت بی کلاسه و فقط اعتماد به نفسش بالاست فعلا وقت ندارم میام دروغاشو سوتیاشو میگم بهتون فعلا داره وبلاگشو تخته میکنه میره زیبای خفته

ز طرف دیگه همکار قبلیم سعید هم اومده بود تهران و میخواست بیاد من رو ببینه (قزوین زندگی میکنه، خودش هم قزوینیه!!!)
_________________________________

http://web.archive.org/web/20121114105329/http://noora1360.blogfa.com/

نورا خاطرات من پنج‌شنبه 24 مهر 1393 ساعت 04:26

نازی این وبلاگ دوم نورا یه زن رنگین کمانی هست چقدررررررررررر هم دروغ و تناقض داره
تو وب اولش نوشته باردار بودم شاهرخ بغلم کرد اینجا نوشته دو ساله شاهرخ را ندیدم و قبل از بارداری دیدمش


http://web.archive.org/web/20130407074549/http://noora2012.blogfa.com/1391/09

کاشکی بانو زودتر بیاد دلم میخواد یک پست جانانه از اون مدلهایی که فقط کار شخص خودشه و دروغها و نگته ها را میگیره در مورد نورا بزاره. بانو جون همه حسهای خوب دنیا تقدیم به ذهن باهوشت

ﻧﺎﺯﻱ پنج‌شنبه 24 مهر 1393 ساعت 01:15

ﺻﺒﺎ ﺟﻮﻥ اﻳﻦ ﻭﺑﻼﮒ ﺩﻭﻡ و ﺳﻮﻡ ﻧﻮﺭا ﻫﺴﺖ ﭼﻂﻮﺭﻱ اﺭﺷﻴﻮﺵ ﺭا ﺩﺭﺑﻴﺎﺭﻡ

noora1.blogfa.com. و noora2.blogfa.com

نورا خاطرات من چهارشنبه 23 مهر 1393 ساعت 15:38

سلام بانو جان دوتا سوال ازت دارم که بهمون یاد بدی:
اول اینکه تو وب ارشیو چطوری ادامه مظلب را بخونیم؟

دوم اینکه تو وب ارشیو چطوری کامنتها را بخونیم؟

به فدات

مریم چهارشنبه 23 مهر 1393 ساعت 15:18

وبلاگ اول نورا


http://web.archive.org/web/20121102230358/http://noora1360.blogfa.com/1391/05

برای نفس چهارشنبه 23 مهر 1393 ساعت 14:51

خانم ها بدونید و آگاه باشید که این وبلاگ کاملا به روز، توسط نفس و احیانا حسنا رویت می شه و چک می کنند . از اون روز که من در مورد تعطیل بودن اون یکی وبلاگ نفس نوشتم رمزش رو سریع عوض کرده .
حالا واسه من که مهم نیست .
نفس خانم خوشکل خانم من هم قرار نبوده رمزت رو جایی لو بدم و اعلام کنم ولی این حرکتت خیلی باحال بود

ﻧﺪا سه‌شنبه 22 مهر 1393 ساعت 16:52

ﻳﻜﻲ ﺗﻮ ﻭﺑﻼﮒ ﻧﻮﺭا ﺑﺮاﺵ ﻛﺎﻣﻨﺖ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ اﻭﻧﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻧﺖ ﻣﻴﮕﻦ ﺩﻫﻦ ﮔﺸﺎﺩ و ﻛﺠﻲ ﺩاﺭﻱ و اﺑﺮﻭ ﻫﻢ ﻧﺪاﺭﻱ و ﺗﺘﻮ ﻫﺴﺘﺶ اﻭﻧﻢ ﺗﺘﻮ ﺷﺮاﺑﻲ ﺑﻌﺪ ﺟﻮاﺏ ﺩاﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﻪ ﺗﺘﻮ ﺷﺮاﺑﻲ ﻧﻴﺴﺖ اﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﮔﺸﺎﺩﻱ ﺩﻫﻨﺶ ﭼﻴﺰﻱ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ! ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻴﻜﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻴﮕﻔﺖ اﺑﺮﻭﻫﺎﻡ ﺗﺘﻮ ﻫﺴﺖ

نوراااااا سه‌شنبه 22 مهر 1393 ساعت 14:22

بچه ها این نورا رو من تو این چند روز ارشیوش رو داشتم نگاه میکردم وواقعا حالم بد شد از اینهمه خودنمایی و خودشیفتگی !!این بار هم به کشف جدید کردم !اونم ترک بودن نوراست و فراری که ازین قضیه میکنه!!! ترک قزوینم هست

خونه خودش ستار خان وو خونه مامانش سلسبیل(اینو خودم فهمیدم از سوتی هاش که میگم بهتون)
-تو به عروسی همکار شوهرش میکه من ترکی رقصیدم و تو پرانتز میکه ترک نیستم ها!
-به بارغذای ترکی درست کرد و گفت ترک نیستم ها ولی بلدم
-تو کلاسی که مثلا درس میده گفت یکی ازشاگردها هی کفته استاد شما ترکین بعد هم میکه آخر کلاس به ترکی گقت خسته نباشید! تو اکه ترک نیستی ار کجا فهمیدی معنی شو!!
-میکه نادیا نامزد اولش ترک بود و الانم شوهرش ترکه
-رویا هم ترکه
حالا نمیدونم چه کسر شانی داره براش این ترک بودن!
-ضمنا داداشهای دوقلوش هم قروین درس میخوندن و خودشم میکه شهرستان ما اطراف تهران و از قیمه نسا و...میشه اینو فهمید
از اینهمه پز الکی چه بهره ای میبره اخه؟؟؟حالم بد شد از اینهمه حقارت
4 نا مرد خاله زنک هم هستن (فقط هم 4تا نه بیشتر!جواد و مصطفی و سینا و بابک که میان و راجه به زشتتتتترین چیزها تا سایز باسنش واسش کامنت میزارن!! اینم گلم و عزیزم میگه بهشون!!!
خونه خودش و مامانشم باز به جا دیکه سوتی داد کجاست که میام میگمالان همسرم اومد!

ﻧﺎﺯﻱ سه‌شنبه 22 مهر 1393 ساعت 10:36

اﻳﻦ ﺑﻴﺘﺎ اﮔﻪ ﻟﻤﺴﻢ ﻛﻨﻲ ﺣﺮﻑ ﺣﺴﺎﺑﺶ ﭼﻴﻪ ﻭاﻗﻌﺎ?! ﻣﻴﺮﻩ ﻣﻴﺎﺩ ﺩﺭﻱ ﻭﺭی ﻣﻴﮕﻪ ﭼﻴﻪ اﻭﺿﺎﻉ! ﺧﺪا ﺷﻔﺎﺵ ﺑﺪﻩ
ﺑﻴﺘﺎ ﺗﻮ اﮔﻪ ﺳﻂﺢ ﺑﺎﻻ ﺑﻮﺩﻱ ﺗﻮ 17 ﺳﺎﻟﮕﻲ ﻧﻤﻴﺮﻓﺘﻲ ﺯﻥ ﻣﺮﺩﻱ ﺑﺸﻲ ﻛﻪ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﺩاﺭﻩ و ﻧﻮﺯﺩﻩ ﺳﺎﻝ اﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻩ ﭘﺲ اﻟﻜﻲ ﻣﻨﻢ ﻣﻨﻢ ﻧﻜﻦ! ﺟﻮ ﻧﮕﻴﺮﺗﺖ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﺷﺪﻩ

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.