حسنا بانو همسر دوم

حسنا بانو همسر دوم

اینجا زندگی حسنابانو را می خوانید.
حسنا بانو همسر دوم

حسنا بانو همسر دوم

اینجا زندگی حسنابانو را می خوانید.

ورق بیست و هفتم

 

پیتزا


این روزها همسر هر شب بعد از کار میره دنبال بهار و میبرتش گردش و بعد میاد خونه . دیشب تلفن زد که شام درست نکن  وقتی اومدم بریم بیرون. گفتم هر جا من بگم؟ گفت باشه هر جا بگی .

عسل جون چند وقت پیش در مورد پیتزا داوود نوشته بود و خیلی دلم میخواست برم . بالاخره دیشب رفتمنیشخند  همسر دیر اومد و وقتی گفتم بریم اونجا  تنبلی اش میومد  گفت اونجا دوره  نمیشه  همین اطراف بریم؟ گفتم نه قول دادی هر جا من بگم . رفتیم و کوچه پشتی که بن بست بود پارک کرد گفت اینجا رو چطوری پیدا کردی؟ گفتم یکی از دوستهام گفته . میخواست بره بگیره توی ماشین بخوریم گفتم نمیخوام دلم میخواد برم بشینم و همسر غر میزد که اینجا جای نشستنه ؟ رفتیم و چون دیر رسیده بودیم خلوت بود و توی مغازه نشستیم . عسل جون دقیقا تعریف هات یادم میومد . وقتی  همسر میخواست سفارش بده اسمشو پرسید و قبل از اینکه بگه چند تا میخوایم گفت یکی بستتونه ابله و یک دونه فویل پر کالباس سس و آویشن زده داد دست همسر .

ما که نمیتونستیم اون حجم  کالباس رو بخوریم . همسر  زیر لب غر میزد اینجا کجا بود ما رو آوردی ولی من اون محیط رو دوست داشتم . محیط قدیمی و صمیمی و با آدمهای مهربون .لبخند دو سه تا تیکه بیشتر از کالباسها نخوردیم و نشسته بودیم به حرف زدن که آقا داوود رو به من و همسر گفت چرا نمیخورین ؟  گفتم سیر میشیم  .گفت سیر نمیشی سس بزن بخورخنده همسر با صدای آروم  گفت راست میگه سس بزن بخور آخر شب حالتو میپرسمخنده

تا پیتزا آماده بشه، هر وقت میدید ما نمیخوریم به من یا همسر میگفت بخور ما هم میگفتیم نمیتونیم و آقا داوود  اصرار داشت میتونین و بخورین . ما  کوچولو کوچولو میخوردیم تا  ببینه دهنمون میجنبه نگه چرا نمیخورین  . همسر  از اصرار آقا داوود خنده اش گرفته بود  گفت حسنا تو کیفت نایلون نداری یواشکی خالی کنیم بگیم خوردیم ؟ تا این فویل رو خالی نبینه دست از سر ما برنمیداره  .گفتم خبر نداری اگه خالی بشه یکی دیگه برات میاره  کم کم بخور تا شک نکرده نمیخوای بخورینیشخند

پیتزا که آماده شد دیدم راست میگفت یک دونه بس بود نصفش رو که خوردیم سیر شده بودیم . همسر گفت حسنا اینو هم باید به زور بخوریم یا میتونیم پاشیم فرار کنیم ؟ گفتم نمیدونم بهتره  تا روش رو برگردوند بزنیم به چاک نیشخند به آقا داوود گفت سیر شدیم و میشه بقیه اش رو نخوریم ؟گفت بیار برات ببندم ببر. هنوز از بقایای کتک روی صورت همسر موند ه. داشت میبست  بهش گفت صورتت چی شده ؟ همسر خندید و  گفت خانومم زده  . یک نگاه متعجبی به من کرد گفت این ؟ بهش نمیاد دست بزن داشته باشه  . همسر گفت شوخی کردم زمین خوردم آقا داوود گفت کتک که خوردی ولی نه از زنت اگه زده بودت نمیاردیش پیتزا بخوره  . خندیدیم .

کوچه ای که ماشین پارک بود بن بست بود . یک اداره ای بود که نوشته ای روی دیوار بود با این مضمون : انسانهای با اراده هرگز به بن بست نمیرسند یا راهی می یابند و یا راهی میسازند.  حس کردم به خوندن اون جمله نیاز داشتم و حس کردم با اینکه یک بیرون رفتن معمولی بود  چقدر بهم خوش گذشت .  داشتیم برمیگشتیم بارون گرفت  سرم رو از پنجره بردم بیرون تا بارون به صورتم بخوره . همسر گفت تو امشب یا از خوردن پیتزا و کالباس خام و سس دل درد میگیری یا سرما میخوری. گفتم  عیب نداره چون من امشب رو دوست دارم احساس آرامش میکنم  حواست هست هیچ وقت نمیتونستیم و وقت نداشتیم با خیال راحت یه شام یه گردش بریم بیرون ؟  یه دستشو انداخت دورم و منو برد طرف خودش و بغل کرد و حرفی نزد و تا خود خونه یک دستی رانندگی کرد و  پشت سر هم  منو میبوسید . با اینکه کمرم درد اومد و یک وری و ناراحت نشسته بودم ولی دوست داشتم دیرتر برسیم و از جام تکون نخورم .قلب

وقتی رسیدیم خونه همسر  دوتا چایی نبات درست کرد که جلوی دل درد احتمالی رو از خوردن حجم زیادی از کالباس خام و نیمه خام  بگیرهنیشخند و اصرار داشت ما دوتا حتما دل درد میگیریم ولی یا کالباسها دل در آور نبود یا چایی نبات اثر کرد که سالم موندیم.  عسل جون ممنون ازت که نوشته بودی و معرفی کردی و پیشنهاد دادی که بریم . خیلی خوش گذشت . اون محیط و آدمهاش رو دوست داشتم ممنون که باعث شدی شب خوبی داشته باشیم. خیلی خیلی ممنونبغلماچ

اول که رسیدیم میخواستم عکس بگیرم که همسر هنوز یخش آب نشده بود چپ چپ نگاه کرد و نذاشت و بعد یادم رفت که عکس بگیرم عکسهایی که توی ادامه مطلب هست از توی اینترنت گرفتم ابله دفعه بعد که رفتم خودم عکس میگیرم. عکس دیوارش  و عکس چهار پایه های بیرون رو پیدا نکردم کوچه توی شب و با نور کم و ریسه ها و جو صمیمی خیلی خوشگل بود .شاید جای شیک و با کلاسی نبود و شاید توی عکسها یا در بدو ورود به نظر بیاد خیلی معمولیه   ولی صمیمی بود گرم بود و حس آرامشی توی اون محیط بود که خیلی دوست داشتم و خوشحالم که رفتم .قلب