خوش خبر
همسر امروز ظهر اومد اینجا و با خبر خوب هم اومد و خوشحالم کرد. بهار سراسری هم قبول شده این دفعه تهران نیست . اصفهان قبول شده رشته اش هم مهندسی نیست و یکی از لیسانس های گروه ریاضی باز هم آفرین بهش . مشخص شد که درس خوندنهاش و زحمتهاش نتیجه داد . امیدوارم همیشه موفق باشه و تمام مشکلاتی که وجود داشته یا وجود داره در زندگی و خوشبختی و شاد بودن بهار تاثیر نذاره
به همسر گفتم کدوم رو میره گفت من که قبلا گفته بود به هیچ وجه شهر دیگه نمیفرستم و فقط تهران .اگر آزاد تهران هم قبول نمیشد نمیفرستادم . قرار شده آزاد رو بره چون هم تهران هست و هم رشته اش بهتره .
من هم بعد از روزها روی همسر رو دیدم و چشمم به جمالش روشن شد ناهار خوردیم و بودیم . دلم میخواست سوال کنم چی شد به خودم میگفتم صبر کن خودش میگه . دیدم همسر حرف بزن نیست در ذهن فکر میکردم تا بصورت مرموزانه بگم و نمیدونم چرا فکر میکردم نمیشه مستقیم سوال کرد چرا ساکت هستی چرا نمیگی چی شد .دنبال کنایه ای، سخن قلنبه ای میگشتم تا نثار همسر کنم گفتم یادم رفت به تو هم تبریک ویژه بگم . گفت تو که برای قبولی بهار به من هم تبریک گفتی . گفتم اون رو که گفتم. منظورم چیز دیگه بود . اولین بار که زنگ زدی یادم رفت بگم مبارکه بعد از چند روز موبایلت از توقیف آزاد شد . خودم قبول دارم قلنبه گویی در سخنانم موج میزد شما به رویم نیارین
همسر به روی خودش نیاورد بغلم کرد و نصف لپ من رو به بهانه نوازش کشید و از جا در آورد گفت چی میگی دلم برات تنگ شده بود غرغرو .متوجه شدم سخن مرموزانه کارم رو راه نمیندازه گفتم تو گفتی وقتی اومدی تعریف میکنی .گفت باشه بعدا میگم . کمی بعد دوباره پرسیدم باز هم به بعدا حواله داد . همین بعدا بعدا آخر هم نتونستم ازش حرف بکشم . خودم میدونم معنیش این هست که هنوز خانوم اولی بس نکرده. عیب نداره بالاخره که میگه چی شد
امشب هم خواهر شوهر اول همه شون رو شام دعوت کرده بود و همسر رفت.مرض پر خوابی من هم برگشته و بعد از
رفتنش خوابیدم تا حالا و احتمالا امشب خوابم نخواهد برد