حسنا بانو همسر دوم

حسنا بانو همسر دوم

اینجا زندگی حسنابانو را می خوانید.
حسنا بانو همسر دوم

حسنا بانو همسر دوم

اینجا زندگی حسنابانو را می خوانید.

11

بالاخره حرف از گذشته ها تموم شد و میتونم زمان حال رو تعریف کنمزبان چهارشنبه شب تا دیروقت بیدار بودم و به دلیلی  نصف شب زیاد گریه کردم و میشه گفت دم صبح بود خوابیدم . خیالم راحت بود که پنجشنبه این هفته تعطیلی منه لازم نیست برم سر کار . بین خواب و بیداری حس کردم همسر اومده به حدی خسته بودم فکر کردم خواب میبینم ولی دیدم بیدارم و  تو بغل  همسر.

مدتها بود  از این ناپرهیزی ها نمیکرد علی الخصوصی در تاریخ خاص که حسابش بیشتر دست خودش بود تا من خنثی  یک روز هم اشتباه نمیکرد و همیشه فکر میکردم حواسش هست اون  روزها نیاد و عصبی میشدم .  لباس ورزشی پوشیده بود . گفتم تو با این لباس اینجا چیکار میکنی؟ گفت کی گفته من اینجام؟  دارم  تو باشگاه  ورزش میکنم . گفتم حیف اون کارت عضویت  که خانوم اولی روز پدر بهت کادو داد به جای ورزش کردنته؟ میترسی یه خورده به خودت حرکت بدی؟ گفت  زن ما رو ببین به جای خوش آمد گویی چه حرفا میزنه  من نیاز به ورزش ندارم مادرزادی خوش تیپم . داشتم فکر میکردم مشکل توهمش قدیمیه چیز تازه ای نیست  ، که همسر گفت تازه کجاشو دیدی؟ فردا صبح راس ساعت 5 میخوام برم کوه با حلیم و نون تازه . یادت نره بیدار باشی  که ساعت 5 تو  همین  کوه حسنا ام  میخوای با پله بیام بالا که دروغ نگفته باشم و کوه نوردی حساب بشه ؟

عقم گرفت از خوندن این قسمت و رفتارهای این مرد هوس ران زنباره !!!!!

گفتم زیاد برنامه کوه حسنا نچین امروز بهانه ورزش داشتی سر کوه رفتن هر  چند دقیقه باید به  موبایلت جواب بدی که نکنه یه وقت از کوه پرت شده باشی  بیخبر بموننابرو همسر گفت تو به اون  قسمتهاش کار نداشته باش  بیدار باش بیام کوه حلیم بخوریم  خنده  گفتم باشه تو هم با آسانسور بیا بالا  انقدر خودتو خسته نکن حیفی تو آخه حروم میشی خنثی

همسر یک ساعتی در باشگاه حسنا بود و رفت با خودم فکر میکردم ای خانوم اولی  شما که انقدر ساده نبودی  . نمیدونستی این همسر جنبه نداره  که چند روز میدون رو خالی کردی گفتی برو پیش  حسنا ؟  حسنا بانو هم که  چند روزه خوش اخلاق شده بود  و  باعث ذوق زده شدن همسر  که این حسناست یا همزادش چرا غر نمیزنه دعوا نمیکنهمژه   در هر صورت منتظرم ببینم بالاخره  تا چند ساعت دیگه  میاد کوه یا نه .

  از ذوقت صبح جمعه ساعت 3 پاشدی پست می نویسی؟ خوب شد که بهار دستش را خوند و نذاشتش بیاد (کامنتهای همین پست می گه بهار گفته منم بات می آم کوه و مجبور شد راست راستی بره کوه )

از خانواده همسر بگم . یکی از خواهرها و یکی از برادرهای همسر خارج از کشور هستن تو یه  کشور  . از وقتی من اومدم خواهرش ایران نیومده  . همسر خبر داد خواهرش اومده و شوهر و بچه هاش یک ماه دیگه میان . گفتم به سلامتی به من چه ؟ گفت میخواست بیاد اینجا  تو رو ببینه . گفتم تنها ؟ گفت آره  گفتم نخیر نمیشه  اگر خیلی دوست داره منو ببینه به مامانت بگو ما رو خونه شون دعوت کنه یا شوهر و بچه هاش اومدن من دعوت میکنم بیان خونه ما مخفی بودن و زندگی پنهانی خیلی تحقیر کننده است؟ دلت می خواست یکی هم از وجود تو باخبر باشه و آدم حسابت کنه؟ تا حالا کجا بود؟ الان میخواد بیاد اینجا  سر و گوش آب بده خبر ببره ؟من اعصاب ندارما . همسر دید الانه که عصبانی بشم گفت چرا غر میزنی میگم  نیاد .گفتم بله بگو  من نمیگم باید منو تحویل میگرفتن ولی وقتی روش بیمحلی و ندیده گرفتن دارنباید همون روش رو ادامه بدن نمیشه وسطش نماینده بفرستن  که تو خونه زندگی من چه خبره .قهر

 امسال  قراره  اون یکی برادر شوهر  و خانومش هم بیان ایران . جاری ایرانی نیست و سه سال از برادر شوهر بزرگتره و   اگر اشتباه نکنم  شش سال  هست ازدواج کردن . مامان بابای همسر مخالف بودن ولی ظاهرا جریان عشق و عاشقی بوده و دیدن چاره ندارن . اونا بچه ندارن جاری  دو بار سقط داشته  دیگه هم حامله نشده . الان مادر شوهر و خواهر شوهر ها اصرار کردن که بیاین ایران روشهای پیشرفته هست و استفاده کنین و بچه دار بشین  و قراره بیان . از آنگولا قراره بیان؟ روشهای پیشرفته که تو اروپای غربی پیشرفته تره!! بگو ایران ارزون تره و خانواده همسر هم که فقیر !! در اصل بهار تنها نوه پسری خانواده ست و برای همین شدیدا دردونه شده و  اصلا هم لوس  نیستدروغگوساکت  تا کور شود دو چشم حسنا  پس مثل تو ننه باباش اینقدر ازش عاصی باشن که ولش کنن تهرون به هر88زگی. هر چند خواهر شوهر ها بچه دارن و مادر شوهر پدر شوهر کمبود نوه ندارن ولی حتما براشون مهم بوده که گفتن بیاین ما خودمون مراقب جاری هستیم استراحت مطلق  داشته باشه  .

 خانوم آقای همکار که میگه مادر شوهر از دست جاری خارجی که سه سال بزرگتره و پسرشو  از راه به در کرده ، دل خوشی نداشته الان هم برای داشتن  نوه پسری جانفشانی میکننخنده  خوبیش اینه که جاری زبونشونو نمیفهمه هر چی بهش بگن حالیش نمیشه حداقل  اعصاب راحتی دارهنیشخند    این یکی برادر شوهر  که زن نگرفته تصمیم هم نداره .خدایا این خانوما و آقایون مسن  عالمی دارن دلشون خوشه  خیال باطل عجیبه نه اونا نه اینا فکر نکردن تو سن بالا بچه دار شدن خطرات دیگه ای هم داره؟ تو به فکر سن خودت و پیرمردت باش. زندگی دیگران را ول کن.


لینک کامنتهای برگ یازدهم از وبلاگ قبلی (فیلتر شده)

فایل کامنتهای برگ یازدهم از وبلاگ قبلی (فیلتر شده)